- گفت دو شب طول میکشه بعدش عادت می کنی
- گفت دو شب طول میکشه بعدش عادت می کنی
فک کنم منو با خودش اشتباه گرفته بود !
کاری ندارم دوسم داشت یا نداشت ، ولی لحظه ای ك تظاهر به دوست داشتن می کرد !
دلم گفت باور کنم تا آروم بشم .
به نظر من دلتنگی مزخرف ترین اتفاقِ دنیاست چرا ؟!
چون دلتنگی به هیچ دردی نمیخوره وقتی نتونی بری بهش بگی بگی ك چقد دلت داره واسش پر میکشه ،
باید برم از خودش بپرسم . .
شاید خودش بدونه راه چارم چیه وقتی یه دلتنگیه کوفتی یقه زندگیمو چسبیده و هیچ جوره ولش نمی کنه ؛
چرا نمیفهمی من چی میگم ؟! من میدونم چرا .
چون تو دلت واسه من تنگ نمیشه .
نمی فهمی چون وقتی حالم بده به محضِ شنیدن اولین کلمه از دهنت همه چیز یادم میره میدونستیا اما نمی فهمیدیش فرق دونستن با فهمیدن زمین تا آسمونه . .
اگه میفهمیدی من الان با این کاغذ و قلم لعنتی
دست به یقه نمیشدم ك .
تا حالا اسم دلتنگیه متفکر به گوشت خورده ؟! نخورده ،
چون اسمیه ك خودم براش گزاشتم !
اینطوریه ك تو جون گریه کردن دیگه نداری جونِ ناله کردن و به در و دیوار کوبیدن نداری !
مثه یه پرنده ای ك همه پراشو چیدن و مجبوره فقط یه جا بشینه و زل بزنه به آدما ، تو بی جون ترین حالت ممکن . .
دقیقا الان تو بی جون ترین حالت ممکنم !
دیگه جون ندارم با زمین و زمان در بیوفتم یا اینکه داد بزنم به جاش نشستم گوشه تختم و به کنجِ دیوار زل میزنم دست میندازم بالشمو به جات بغل می کنم و با خودم میگم چیجوری میشه دلتنگ کسی شد که دلتنگی توی فرهنگ لغت مغزش هیچ معنیی نداره ؟!
ولی از دل مهربونت بعید بود این حجم از نیاز روحمو به بودنت ببینه ولی روش چشمشو ببنده و بره هوم ؟!
بعید بود اما رفتی نموندی الان حالت چطوره ؟!
حداقل از این مطمعنم که روزایی که با بودنت سر شد !
تنها روزایی هستن ك میدونم حدر نشدن کاری به نبودنت ندارما بیا به این فکر کنیم ك من هنوز مثل لحظه اولی که چشاتو دیدمو به دلم مطمعن شدم دوستت دارم . . نمی تونم بی خیال گفتنش بشم میخوایِ خوشت بیاد یا نیاد هنوز دلم با دیدن چشات می لرزه ؛
هنوز دوست داشتنم فقط به اسم توئه .
اونجایی ك صائب می گفت : به چه مشغول کنم دیده و دل رو که مدام دل تو را میطلبد دیده تو را میجوید ،
ینیییی این چشاتو دیده بود ؟!
یا شایدم شاملو می دونست من چقدر تو دوست داشتن مظلومم ك گفت : من برای آن چیزی که از خود به تو بفهمانم جز چشمهایم چیزی ندارم . . ؛
داستانِ فراموشی تو مثلِ حل شدن قند تویِ لیوانِ چاییه قنده حل میشه محو میشه اما مزه اون چایی واسه همیشه تغییر پیدا می کنه ؛
شاید نبودنت به دست عادت سپرده شه اما اما فراموشی ؟! نه .
قفل بودنم رو عکسات تا صبح شدنه شبم تمومی نداره . .
خوبه ك دارمشون هر وقت دلم میخواد بغلشون میکنم ؛
#ادامهکامنت
منتخبشد🌿
•••
#گل_پیچک
فک کنم منو با خودش اشتباه گرفته بود !
کاری ندارم دوسم داشت یا نداشت ، ولی لحظه ای ك تظاهر به دوست داشتن می کرد !
دلم گفت باور کنم تا آروم بشم .
به نظر من دلتنگی مزخرف ترین اتفاقِ دنیاست چرا ؟!
چون دلتنگی به هیچ دردی نمیخوره وقتی نتونی بری بهش بگی بگی ك چقد دلت داره واسش پر میکشه ،
باید برم از خودش بپرسم . .
شاید خودش بدونه راه چارم چیه وقتی یه دلتنگیه کوفتی یقه زندگیمو چسبیده و هیچ جوره ولش نمی کنه ؛
چرا نمیفهمی من چی میگم ؟! من میدونم چرا .
چون تو دلت واسه من تنگ نمیشه .
نمی فهمی چون وقتی حالم بده به محضِ شنیدن اولین کلمه از دهنت همه چیز یادم میره میدونستیا اما نمی فهمیدیش فرق دونستن با فهمیدن زمین تا آسمونه . .
اگه میفهمیدی من الان با این کاغذ و قلم لعنتی
دست به یقه نمیشدم ك .
تا حالا اسم دلتنگیه متفکر به گوشت خورده ؟! نخورده ،
چون اسمیه ك خودم براش گزاشتم !
اینطوریه ك تو جون گریه کردن دیگه نداری جونِ ناله کردن و به در و دیوار کوبیدن نداری !
مثه یه پرنده ای ك همه پراشو چیدن و مجبوره فقط یه جا بشینه و زل بزنه به آدما ، تو بی جون ترین حالت ممکن . .
دقیقا الان تو بی جون ترین حالت ممکنم !
دیگه جون ندارم با زمین و زمان در بیوفتم یا اینکه داد بزنم به جاش نشستم گوشه تختم و به کنجِ دیوار زل میزنم دست میندازم بالشمو به جات بغل می کنم و با خودم میگم چیجوری میشه دلتنگ کسی شد که دلتنگی توی فرهنگ لغت مغزش هیچ معنیی نداره ؟!
ولی از دل مهربونت بعید بود این حجم از نیاز روحمو به بودنت ببینه ولی روش چشمشو ببنده و بره هوم ؟!
بعید بود اما رفتی نموندی الان حالت چطوره ؟!
حداقل از این مطمعنم که روزایی که با بودنت سر شد !
تنها روزایی هستن ك میدونم حدر نشدن کاری به نبودنت ندارما بیا به این فکر کنیم ك من هنوز مثل لحظه اولی که چشاتو دیدمو به دلم مطمعن شدم دوستت دارم . . نمی تونم بی خیال گفتنش بشم میخوایِ خوشت بیاد یا نیاد هنوز دلم با دیدن چشات می لرزه ؛
هنوز دوست داشتنم فقط به اسم توئه .
اونجایی ك صائب می گفت : به چه مشغول کنم دیده و دل رو که مدام دل تو را میطلبد دیده تو را میجوید ،
ینیییی این چشاتو دیده بود ؟!
یا شایدم شاملو می دونست من چقدر تو دوست داشتن مظلومم ك گفت : من برای آن چیزی که از خود به تو بفهمانم جز چشمهایم چیزی ندارم . . ؛
داستانِ فراموشی تو مثلِ حل شدن قند تویِ لیوانِ چاییه قنده حل میشه محو میشه اما مزه اون چایی واسه همیشه تغییر پیدا می کنه ؛
شاید نبودنت به دست عادت سپرده شه اما اما فراموشی ؟! نه .
قفل بودنم رو عکسات تا صبح شدنه شبم تمومی نداره . .
خوبه ك دارمشون هر وقت دلم میخواد بغلشون میکنم ؛
#ادامهکامنت
منتخبشد🌿
•••
#گل_پیچک
۱۲۰.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲