پارت ۲۰
پارت ۲۰
خودم ویو * راوی 😌 *
& خب حالا چی گفتم
× نه قربونت چه حرفیه اخه قربونت برم
& ببند
بوکان خودشو رو مبل ولو کرد
همه جا ساکت بود تا وقتی که ا.ت اومد
+ خب بچه ها من خوابم میاد
= اما شام نخوردی
+ شما بخورید من سیرم فقط کجا بخوابم
= تو اتاق من بخواب دومین اتاق که در نسکافه ای
& نخیر تو اتاق من بکپ
ا.ت بدون هیچ حرفی رفت اتاق نیک و رو تخت دراز کشید
بعد چند مین صدای خندیدن پسرا میومد ، صدای بشقاب و برخورد جام ها
معلوم بود دارن شام میخورن
الان وقت عملی کردن نقشه بود
چون اونا نمیتونن کمکش کنن ا.تم تصمیم به فرار گرف
اصلا دلش نمیخواست تو این خونه متروکه باشه
دور و ور رو نگاه کرد که متوجه پنجره بزرگی شد
اما ارتفاع بلندی داشت
ا.ت یه صندلی برداشت گذاشت زیر پاش و از پنجره خارج شد
نمیدونس داره کجا میره یکم که جلو رف
به همون پیرمرد سیگار فروش رسید * مواد هم میفروشه خواستین بگین بگم براتون سفارشی بزنه مخلوط هم داره انقد خوبه که اسهال خونی میگیرین 😹 *
رفت سمتش و با صدای ارومی لب زد
+ میشه بگی چجوری بایدبرم شهر ؟
پیرمرد هم با صدای لرزون و بیجونش جواب داد
؟ باید از جنگل عبور کنی بعد از جنگل به بیابون میرسی و بعد از اون
به جاده اصلی ، جاده اصلی رو ادامه بدی هم ماشین هس شاید سوارت کنن
ولی اگه پیدا نشد جاده رو ادامه بده قطعا به شهر میرسی
+ ممنون اجوشی
؟ دختر اروم راه برو اصلا صدات در نیاد مخصوصا تو جنگل
اگه کوچکترین صدایی ازت شنیده بشه حیوونای درنده
و بشدت گرسنه نمیزارن از جنگل بری
ا.ت که ترسیده بود کمی میلرزید با تردید گف
+ هواسم ... هس ممنون اجوشی
دختر به سمت جنگل رف
داشت از بغل اون خونه رد میشد
دوباره نگاهی به خونه کرد و از پنجره بزرگی تماشا میکرد که پسرا داشتن ابجو هاشون رو میریختن رو خیس خالی شده بودن
یلحظه با خودش فکر کرد و تو دلش گف [ نباید برم ؟ اگه اینجا امن تر باشه چی؟]
به رفتنش شک داشت اما نه اینجا راحت بود نه پیش تهیونگ
فقط به یه دلیل میخواست بره شهر اونم این بود که به مامانش پناه ببره
درسته مامانش فروخته بودتش اما تنها جایی که اذیتش نمیکردن تنها جایی که توش اروم بود
پیش مامانش تو خونه ی خودشون بود ...
خودم ویو * راوی 😌 *
& خب حالا چی گفتم
× نه قربونت چه حرفیه اخه قربونت برم
& ببند
بوکان خودشو رو مبل ولو کرد
همه جا ساکت بود تا وقتی که ا.ت اومد
+ خب بچه ها من خوابم میاد
= اما شام نخوردی
+ شما بخورید من سیرم فقط کجا بخوابم
= تو اتاق من بخواب دومین اتاق که در نسکافه ای
& نخیر تو اتاق من بکپ
ا.ت بدون هیچ حرفی رفت اتاق نیک و رو تخت دراز کشید
بعد چند مین صدای خندیدن پسرا میومد ، صدای بشقاب و برخورد جام ها
معلوم بود دارن شام میخورن
الان وقت عملی کردن نقشه بود
چون اونا نمیتونن کمکش کنن ا.تم تصمیم به فرار گرف
اصلا دلش نمیخواست تو این خونه متروکه باشه
دور و ور رو نگاه کرد که متوجه پنجره بزرگی شد
اما ارتفاع بلندی داشت
ا.ت یه صندلی برداشت گذاشت زیر پاش و از پنجره خارج شد
نمیدونس داره کجا میره یکم که جلو رف
به همون پیرمرد سیگار فروش رسید * مواد هم میفروشه خواستین بگین بگم براتون سفارشی بزنه مخلوط هم داره انقد خوبه که اسهال خونی میگیرین 😹 *
رفت سمتش و با صدای ارومی لب زد
+ میشه بگی چجوری بایدبرم شهر ؟
پیرمرد هم با صدای لرزون و بیجونش جواب داد
؟ باید از جنگل عبور کنی بعد از جنگل به بیابون میرسی و بعد از اون
به جاده اصلی ، جاده اصلی رو ادامه بدی هم ماشین هس شاید سوارت کنن
ولی اگه پیدا نشد جاده رو ادامه بده قطعا به شهر میرسی
+ ممنون اجوشی
؟ دختر اروم راه برو اصلا صدات در نیاد مخصوصا تو جنگل
اگه کوچکترین صدایی ازت شنیده بشه حیوونای درنده
و بشدت گرسنه نمیزارن از جنگل بری
ا.ت که ترسیده بود کمی میلرزید با تردید گف
+ هواسم ... هس ممنون اجوشی
دختر به سمت جنگل رف
داشت از بغل اون خونه رد میشد
دوباره نگاهی به خونه کرد و از پنجره بزرگی تماشا میکرد که پسرا داشتن ابجو هاشون رو میریختن رو خیس خالی شده بودن
یلحظه با خودش فکر کرد و تو دلش گف [ نباید برم ؟ اگه اینجا امن تر باشه چی؟]
به رفتنش شک داشت اما نه اینجا راحت بود نه پیش تهیونگ
فقط به یه دلیل میخواست بره شهر اونم این بود که به مامانش پناه ببره
درسته مامانش فروخته بودتش اما تنها جایی که اذیتش نمیکردن تنها جایی که توش اروم بود
پیش مامانش تو خونه ی خودشون بود ...
۹.۱k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.