[ The Sound Of Silence ]
[ The Sound Of Silence ]
Hello darkness, my old friend
I’ve come to talk with you again
Because a vision softly creeping in
Left its seeds while I was sleeping
And the vision that was planted in my brain
Still remains
Within the sound of Silence
تاریکی سلام، ای دوست قدیمی من
بازم اومدم تا با هم حرف بزنیم
چون تصوری به نرمی وارد من شد و
و در حالی که خواب بودم دانه اش رو در درون من رها کرد
و اون تصور که در ذهن من شاخ و برگ داد
هنوز درون صدای سکوت زنده ست
🍁
In restless dreams I walked alone
Narrow streets of cobble stone
beneath the halo of a street lamp
I turned my collar to the cold and damp
When my eyes were stabbed by the flash of a neon light
That split the night
And touched the sound of Silence
تو رویاهای بی قرارم، تنهای تنها راه می رفتم
تو یه خیابون تنگ و سنگفرشی
در زیر هاله چراغهای خیابون
از سرما و رطوبت، یقه کتم رو بالا آوردم
و اون لحظه ای بود که
چشمام رو بخاطر اون نور نئون تنگ کردم
و اون نور، شب رو دو نیمه کرد
و صدای سکوت رو لمس کرد
🍁
And in the naked light I saw
Ten thousand people, maybe more
People talking without speaking
People hearing without listening
People writing songs that voices never share
And no one dared
Disturb the sound of Silence
و درون اون نور دیدم
ده ها هزار آدم بودن، شایدم بیشتر
و بدون اینکه چيزى بگن با هم حرف می زدن
و بدون اینکه گوش بدن، مى شنيدن
و اونا آهنگهای رو مینوشتن که آهنگش هرگز پخش نمیشد
و هیچ فردی جرات نداشت
اون صدای سکوت رو بشکنه
🍁
“Fools” said I, “You do not know
Silence like a cancer grows.
Hear my words that I might teach you,
Take my arms that I might reach out you.”
But my words like silent raindrops fell,
And echoed
In the wells of Silence
من هم گفتم: ای نادان ها، شما نمیدونین
سکوت چیزیه که مثل سرطان رشد می کنه
صدای منو بشنوین، شاید بتونم بهتون یاد بدم
بازوهای منو بگیرین، شاید بتونم بهتون برسم
ولی کلمات من چون قطرات بارونی بی صدا میریخت
و در چشمه های سکوت نجوا میکرد
🍁
And the people bowed and prayed
To the neon God they made.
And the sign flashed out its warning,
In the words that it was forming.
And the sign said, the words of the prophets are written on the subway walls
And tenement halls.
And whispered in the sounds of Silence
و مردم خم میشدن و دعا می کردن
به اون خدایی که با نور نئون درست کرده بودن
و اون نشانه اخطارش رو روشن کرد
و در کلماتی كه شکل مى گرفت
و اون نشانه خوند جملاتی از کلام پیامبران رو که روی دیوار مترو نوشته شده بود
و جملاتی که روی ساختمونا نوشته شده بود
و در صداهای سکوت اونها رو نجوا کرد
...
🎈
𝑯𝒐𝒘 𝒄𝒐𝒖𝒍𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒊𝒍𝒆𝒏𝒄𝒆 𝒃𝒆 𝒕𝒐 𝒍𝒐𝒖𝒅...! 🎈
Hello darkness, my old friend
I’ve come to talk with you again
Because a vision softly creeping in
Left its seeds while I was sleeping
And the vision that was planted in my brain
Still remains
Within the sound of Silence
تاریکی سلام، ای دوست قدیمی من
بازم اومدم تا با هم حرف بزنیم
چون تصوری به نرمی وارد من شد و
و در حالی که خواب بودم دانه اش رو در درون من رها کرد
و اون تصور که در ذهن من شاخ و برگ داد
هنوز درون صدای سکوت زنده ست
🍁
In restless dreams I walked alone
Narrow streets of cobble stone
beneath the halo of a street lamp
I turned my collar to the cold and damp
When my eyes were stabbed by the flash of a neon light
That split the night
And touched the sound of Silence
تو رویاهای بی قرارم، تنهای تنها راه می رفتم
تو یه خیابون تنگ و سنگفرشی
در زیر هاله چراغهای خیابون
از سرما و رطوبت، یقه کتم رو بالا آوردم
و اون لحظه ای بود که
چشمام رو بخاطر اون نور نئون تنگ کردم
و اون نور، شب رو دو نیمه کرد
و صدای سکوت رو لمس کرد
🍁
And in the naked light I saw
Ten thousand people, maybe more
People talking without speaking
People hearing without listening
People writing songs that voices never share
And no one dared
Disturb the sound of Silence
و درون اون نور دیدم
ده ها هزار آدم بودن، شایدم بیشتر
و بدون اینکه چيزى بگن با هم حرف می زدن
و بدون اینکه گوش بدن، مى شنيدن
و اونا آهنگهای رو مینوشتن که آهنگش هرگز پخش نمیشد
و هیچ فردی جرات نداشت
اون صدای سکوت رو بشکنه
🍁
“Fools” said I, “You do not know
Silence like a cancer grows.
Hear my words that I might teach you,
Take my arms that I might reach out you.”
But my words like silent raindrops fell,
And echoed
In the wells of Silence
من هم گفتم: ای نادان ها، شما نمیدونین
سکوت چیزیه که مثل سرطان رشد می کنه
صدای منو بشنوین، شاید بتونم بهتون یاد بدم
بازوهای منو بگیرین، شاید بتونم بهتون برسم
ولی کلمات من چون قطرات بارونی بی صدا میریخت
و در چشمه های سکوت نجوا میکرد
🍁
And the people bowed and prayed
To the neon God they made.
And the sign flashed out its warning,
In the words that it was forming.
And the sign said, the words of the prophets are written on the subway walls
And tenement halls.
And whispered in the sounds of Silence
و مردم خم میشدن و دعا می کردن
به اون خدایی که با نور نئون درست کرده بودن
و اون نشانه اخطارش رو روشن کرد
و در کلماتی كه شکل مى گرفت
و اون نشانه خوند جملاتی از کلام پیامبران رو که روی دیوار مترو نوشته شده بود
و جملاتی که روی ساختمونا نوشته شده بود
و در صداهای سکوت اونها رو نجوا کرد
...
🎈
𝑯𝒐𝒘 𝒄𝒐𝒖𝒍𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒊𝒍𝒆𝒏𝒄𝒆 𝒃𝒆 𝒕𝒐 𝒍𝒐𝒖𝒅...! 🎈
۲۵.۶k
۰۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.