درد را در خاطرم ویرانه معنا کردهام

درد را در خاطرم ویرانه معنا کرده‌ام‌
روح این دیوانه را در پیکرش جا کرده‌ام

در پی عشق آمدم اما دلم آواره گشت
گم شده عشقی که در، این خانه برپا کرده‌ام

گفتی آبادم کنی، آباده ویران کرده‌ای
آخرش با اشک و خون ویرانه سرپا کرده‌ام

خانه‌ی عشقم اگر در عمق چشمان تو بود
شعر چشمان تو را در پیله نجوا کرده‌ام

درد این دل را شبی با خاطرات عاشقی
بهر گیسوی تو در سجاده فتوا کرده‌ام

بهر عشقت من در این ویرانه کوشیدم ولی
عاقبت ویرانه را تقدیم سگها کرده‌ام

جام مجنون خالی و میخانه هم ویرانه بود
صحبت از میخانه را در شعر فردا کرده‌ام
دیدگاه ها (۰)

مخاطب خاصههههههههععععععععیی

به خودت سخت نگیر رفیق !گاهی وقت ها لازمه که خسته بود،غمگین ب...

دلتنگ نبودی که بدانی چه عذابیست دلخواه جلو چشم تو مانند سراب...

وقتی رد پای مهربانیت رادر قلب کسی باقی میگذاری همیشه بیشتر ا...

ᴘᴀʀᴛ17

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط