گله جنگلی
تویه ی جنگل،مدت هاست،شاید ماه ها شایدم سال ها..
کسی نمیدونست..
اما یه گل خوشگل اونجا کنار یه چشمه و چند تا درخت بود،
برعکسه بعضی داستانا گل نمیتونست با چشمه و درختا دوست شه.ابه چشمه اونقدری بود که سیرآبش کنه،
و درختا اونقدر زیاد نبودن که نور نتونه بهش برسه،
اون یه گله تنها بود وسطه جنگلی که نه حیوونی از اونجا رد میشد نه ادمی،
اون فقط با گلبرگاش حرف میزد.
اونقد باهاشون حرف زد تا تموم شدن..
بعده تموم شدنه گلبرگ ها گل هم خشک شد..
مواظبه گلبرگاتون باشید:))
*
خودم نوشتمش:)
#نویسندهٔ_روانی
کسی نمیدونست..
اما یه گل خوشگل اونجا کنار یه چشمه و چند تا درخت بود،
برعکسه بعضی داستانا گل نمیتونست با چشمه و درختا دوست شه.ابه چشمه اونقدری بود که سیرآبش کنه،
و درختا اونقدر زیاد نبودن که نور نتونه بهش برسه،
اون یه گله تنها بود وسطه جنگلی که نه حیوونی از اونجا رد میشد نه ادمی،
اون فقط با گلبرگاش حرف میزد.
اونقد باهاشون حرف زد تا تموم شدن..
بعده تموم شدنه گلبرگ ها گل هم خشک شد..
مواظبه گلبرگاتون باشید:))
*
خودم نوشتمش:)
#نویسندهٔ_روانی
۳.۳k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳