مهربونم))
شاید فکر کنید شماهم مثله اون دختر بودید اما نه.
:
مدرسه اشو عوض کرده بود،شهرشو،دوستاشو اما..
هنوز مهربون بود،هیچوقت دوستاش عصبانیتشو ندیده بودن.اون حتی با کسایی که باهاش دعوا میکردنم مهربون بود،کلمه ای به اسم دشمن تو ذهنش نبود.
همیشه ساکت بود،
حتی مادرشم دقیق نمیدونست چرا ولی،یه روز..
روی یه پل..
اون دیگه رفت..برای همیشه رفت،پلیسا اولش فکر میکردن که اونو کسی کشته یا ناخواسته فوت شده،
چون مامانش میگفت اون از خودکشی متنفر بود.
و مانع خودکشیه خیلیا شده بود،
همیشه،میدونستن اما..
خوب.
اون،هم.
عاشق شده بود.
عاشقه پسرداییش))
ولیاون ازدواج کردو،اونم که خیلی مهربون بود..
میدونی اینو چجور فهمیدن؟.با یه نامه...
نامه:
مامان،منو ببخش،
خودت میدونی و فکر میکردی مثله داداشمه،
اما..
اونم گفت دوسم داره،
ولی ازدواجش چی..
بگو دنباله قاتل نگردن...
دوست دارم.
درست حدس زدی،
اون شخص مامانش نبود))
.
اره..بعضی وقتا خیلی زود دیر میشه..همیشه کسی که فکر میکنی همیشه هست حالتو خوب کنه،
کسی نبود حالشو خوب کنه و الان نیست..
.
خودم.نوشتمش:)
#نویسندهٔ_روانی
:
مدرسه اشو عوض کرده بود،شهرشو،دوستاشو اما..
هنوز مهربون بود،هیچوقت دوستاش عصبانیتشو ندیده بودن.اون حتی با کسایی که باهاش دعوا میکردنم مهربون بود،کلمه ای به اسم دشمن تو ذهنش نبود.
همیشه ساکت بود،
حتی مادرشم دقیق نمیدونست چرا ولی،یه روز..
روی یه پل..
اون دیگه رفت..برای همیشه رفت،پلیسا اولش فکر میکردن که اونو کسی کشته یا ناخواسته فوت شده،
چون مامانش میگفت اون از خودکشی متنفر بود.
و مانع خودکشیه خیلیا شده بود،
همیشه،میدونستن اما..
خوب.
اون،هم.
عاشق شده بود.
عاشقه پسرداییش))
ولیاون ازدواج کردو،اونم که خیلی مهربون بود..
میدونی اینو چجور فهمیدن؟.با یه نامه...
نامه:
مامان،منو ببخش،
خودت میدونی و فکر میکردی مثله داداشمه،
اما..
اونم گفت دوسم داره،
ولی ازدواجش چی..
بگو دنباله قاتل نگردن...
دوست دارم.
درست حدس زدی،
اون شخص مامانش نبود))
.
اره..بعضی وقتا خیلی زود دیر میشه..همیشه کسی که فکر میکنی همیشه هست حالتو خوب کنه،
کسی نبود حالشو خوب کنه و الان نیست..
.
خودم.نوشتمش:)
#نویسندهٔ_روانی
۵.۷k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳