دلنوشته هایت رامیخوانم وبغض میکنم دوباره میخوانم میخواهم
دلنوشته هایت رامیخوانم وبغض میکنم دوباره میخوانم میخواهم خیال کنم که مخاطبت من هستم اشکها یکی پس از دیگری فرو میریزند برای سومین بارتکرار میکنم طولانی شدن سالهای گذشته انتظارو اخبار وشنیدها وتحمل اینهمه
درد عذاب شانه های تحلیل رفته ام رامیلرزاند دستهایم را در تنهایی روی صورتم میگذارم وبه وسعت تمام روزهای
بی تو بودن میگریم بیقرارت میشوم دلم پرمیکشدبرای دیدنت،قربان صدقه ات میروم طوری که باگفتن جانم جان از
بدنم جدامیشودپستها را برای دوباره دیدنت یکی یکی کنار میزنم چشمم
به عاشقانه هایی میافتد که برای همسرت ویا کسیکه عزیزاست برایت
نوشته ای 😔😔😔
تورا به عزیزانت قسم توکه میدانی چقدر
حسودم تنهابرای تو تمنامیکنم فقط چندروز تحملم کن وکسیرا مخاطبت نکن
قسم میخورم برای همیشه بروم
جایی که نه به میل خود بلکه از روی
ناچاری واجبارودر دور دستهاست
درد عذاب شانه های تحلیل رفته ام رامیلرزاند دستهایم را در تنهایی روی صورتم میگذارم وبه وسعت تمام روزهای
بی تو بودن میگریم بیقرارت میشوم دلم پرمیکشدبرای دیدنت،قربان صدقه ات میروم طوری که باگفتن جانم جان از
بدنم جدامیشودپستها را برای دوباره دیدنت یکی یکی کنار میزنم چشمم
به عاشقانه هایی میافتد که برای همسرت ویا کسیکه عزیزاست برایت
نوشته ای 😔😔😔
تورا به عزیزانت قسم توکه میدانی چقدر
حسودم تنهابرای تو تمنامیکنم فقط چندروز تحملم کن وکسیرا مخاطبت نکن
قسم میخورم برای همیشه بروم
جایی که نه به میل خود بلکه از روی
ناچاری واجبارودر دور دستهاست
۳.۶k
۰۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.