Monarchy part : ۱۵

سعی میکنم به او هشدار دهم اما خیلی دیر شده بود فرانچسکو عضله دو سر متئو را قطع می کند. متئو فریاد میزند و شمشیر خود را رها میکند زخم هایش را با دست می پوشاند
فرانچسکو به ما نگاه میکند ، « پسر !»
حتی با حواس پرتی به ما نگاه میکند او به من و آگنزیا دستور می دهد که به راه خود ادامه دهیم به منطقه ای میرویم که کاسه های آب بزرگ و تخته های شستشو دارد چند خدمتکار دیگر هم آنجا کار می کردند. وقتی متوجه من میشوند حالت نارضایتی در چهره آنها نمایان میشود
• پس تو دختر جدیدی هستی که پادشاه استخدام کرد یکی از آنها می گوید
• او کوچک است من فکر میکردم که پادشاه زنان را با اجناس بیشتر دوست دارد . " او مسخره می کند دیگری از توهین می خندد
@ استازیتو خفه شو! جای ما نیست که در مورد زنانی که پادشاه داشته است بحث کنیم یا حدس بزنیم اگر اینگونه صحبت های شما را شنید سر شما خواهد برید به کار خود ادامه دهید
آگنزیا آنها را سرزنش میکند چشمانشان را می چرخانند و با هم حرف می زنند
من به آگنزیا در لباس شویی کمک میکنم اما نمیتوانستم چیزی را که دیگران زمزمه میکنند نشنوم شنیده ام که شاه نامه هایی از شاهزاده آیلا مجارستان دریافت کرده است
• واقعا؟ چطور در موردش شنیدی؟
° من راههای خودم رو دارم
هر دو هیستریک میخندند پس از اتمام شستشو همه برای صرف شام به آشپزخانه برگردید به من دستور داده شد که میز ناهارخوری را برای اعلیحضرت بچینم سپس برگردم تا شام او را بیاورم به سمت سالن بزرگ بزرگ می روم
وقتی آنجا هستم خدمتکاران دیگری را می بینم که شمع ها را روشن میکنند و آتشدان را مرتب میکنند با یک بشقاب حصیر جام و ظروف نقره شروع به تنظیم جایگاه پادشاه میکنم من به آشپزخانه بر می گردم تا غذای پادشاه را بخورم. این غذا شامل مرغ با سس آلو خشک است
وارد تالار بزرگ میشوم و پادشاه را میبینم که از قبل نشسته و منتظر غذایش است آن را جلوی او میگذارم و مانند بقیه به دیوار عقب میروم خدمتکاری میخواست در جام شراب بریزد اما مانع شد
پادشاه اعلام میکند
_ بزار الی این کارو انجام یده
خدمتکار تعظیم کرد و بطری را به من داد شرابش را میریزم مواظب هستم که نریزد بعد، بطری شراب را روی میز گذاشتم و میخواستم برگردم تا کنار دیوار بایستم
_ بس کن تو هنگام غذا خوردن کنارم می ایستی می فهمی؟
در حالی که جرعه ای از شرابش را می خورد پرسید من گفتم : + بله
و در طول غذا خوردن کنار او ایستادم
چند هفته ای از آمدن من به این قلعه گذشته بود. داشتم با کار کردن قلعه آشنا می شدم

های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون
دیدگاه ها (۱۰)

Monarchy part : ۱۶

Monarchy part : 17

Monarchy part : ۱۴

Monarchy part : ۱۳

ازمایشگاه سرد

باقی تابستان عجیب و محیرالعقول طی می‌شود.ماه گذشته از اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط