عاشقانه های شبنم درکنار زندگیم
اشک چشمم را به دنبالت فرستادم بیا
بیستونم را پی خالت فرستادم بیا
از تو می خواهم بیایی رنگ بارانم کنی
آنقدر بر من بباری تا غزل خوانم کنی
روزگار بی فایی از تو دورم کرده است
در میان خاطراتت بی حضورم کرده است
داری از من می گریزی آه سردی می کشی
آه می دانم که بی باران چه دردی می کشی
عاشقی دارد خودش را بی تو مجنون می کند
لیلی اش را از دلم با غصه بیرون می کند
گفته بودم عاشقم باشی کبوتر می شوم
کاش می دیدی که دارم بی تو پر پر می شوم
بی بال وپر وا کن کبوتر پر زدن دشوار نیست
هیچ راهی بی خطر یا کاملاٌ هموار نیست
باورم کن تا پرم را با پرت همسو کنم
خاطرات تلخ را از خاطرت جارو کنم
بامن بیا
بیستونم را پی خالت فرستادم بیا
از تو می خواهم بیایی رنگ بارانم کنی
آنقدر بر من بباری تا غزل خوانم کنی
روزگار بی فایی از تو دورم کرده است
در میان خاطراتت بی حضورم کرده است
داری از من می گریزی آه سردی می کشی
آه می دانم که بی باران چه دردی می کشی
عاشقی دارد خودش را بی تو مجنون می کند
لیلی اش را از دلم با غصه بیرون می کند
گفته بودم عاشقم باشی کبوتر می شوم
کاش می دیدی که دارم بی تو پر پر می شوم
بی بال وپر وا کن کبوتر پر زدن دشوار نیست
هیچ راهی بی خطر یا کاملاٌ هموار نیست
باورم کن تا پرم را با پرت همسو کنم
خاطرات تلخ را از خاطرت جارو کنم
بامن بیا
۹.۱k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲