شوخی که نیست !! « مِقداد » است
شوخی که نیست !! « مِقداد » است
جز هفت نفر اولی که در اون شرایط سخت ،، اعلام اسلام کردند
در همهی جنگ های اسلام حضور داشت
شجاع بود و جنگجو ،، شمشیرِ هندی اش دلِ هر دشمنی رو به لرزه میانداخت
تیرانداز ماهری که از او به عنوان اولین سوارهنظام اسلام یاد میشود ،،
،،، صورت مولایش حضرت أمیر رو بوسید و با اجازه از حضرت ،، از خانه خارج شد
قدم میزد و به غربت حضرت أمیر ، پس از پریدن زهرایش فکر میکرد ،،
که سایه ی نحس و شوم عُمر لعنتاللهعلیه راهش را سد کرد ،، عُمرِ ملعون دست به زیر چانهی مقداد گذاشت ،، سرش را بالا آورد و پرسید : مقداد ، کجا بودی ؟؟ در محلهی بنی هاشم چه میکنی ؟؟
مقداد چشم در چشمان ملعون دوخت و گفت : از پیش محبوبم ؛ علی میآیم
هنوز حرف هایش به پایان نرسیده بود که آسمان جلوی چشمش سیاه شد ،، عمر حرامزاده چنان سیلی به صورتش زد که تماماً نقش بر زمین شد ،،
اشک در چشمان مقداد حلقه بست و هرچه کرد جلوی گریهاش را بگیرد ، نشد
عمرِ حرامزاده پوزخندی زد و گفت : چه شدی جناب مقداد ؟؟ درد ت آمد ؟؟
این سزای محبان علی ست ،،
مقداد خودش رو کمی جمعوجور کرد و همانجا بین کوچه نشست ،، هرلحظه صدای گریهاش بلندتر میشد ،، دست هایش را دو طرف صورتش گرفت ،، مشخص بود سعی میکند موجِ سیلی رو در وجودش کنترل کند ،،
پس لب به جواب گشود ،،
دستت بریده باد ملعون ،، چقدر دستانت سنگین است ،، گریهی من بخاطر ضرب سیلی به خودم نیست ،، دلم برای زهرا سوخت ،، حالا میفهمم دختر رسول خدا چه کشید ؛ حالا کمی درک میکنم که چرا صورت از علی نهان میکرد ،،
آخه نامرد ، چگونه توانستی با این دست سنگین ، یاسِ رسولالله را پژمرده کنی ؟؟
#بحارالأنوار ج 43
اما جناب مقداد ،، شما مرد جنگی بودی و حضرت مادر بانویی باردار ،،
شما فقط طعم محب بودن حضرت أمیر رو چشیدی !
ببین اگه همه وجود حضرت أمیر باشی
اگه توان بازوی حضرت باشی و تمام دلخوشیِ علی ،، جوابت چگونه خواهد شد !
اگه مدافع و سپر و بلاگردانِ علی بشی چگونه جوابی خواهی داشت ،،
دوست داشتم چند خطی از احوالات حضرت مادر ،، توی کوچههای بنی هاشم بنویسم ولی پَستتر از اون هستم که چنین جسارتی بکنم ،، باشد که گُل پسر شون تشریف بیارند و خودشون بخونند این روضه رو
إنشاءا...
اللهمعجللولیکالفرجالإمامالمنتقم
#تقدیمبهلطمهزنانِغربتِامامحسنمجتبیعلیهالسلام
#برقاتلوحشیِحضرتمادر،،عمرحرامزادهلعنت
جز هفت نفر اولی که در اون شرایط سخت ،، اعلام اسلام کردند
در همهی جنگ های اسلام حضور داشت
شجاع بود و جنگجو ،، شمشیرِ هندی اش دلِ هر دشمنی رو به لرزه میانداخت
تیرانداز ماهری که از او به عنوان اولین سوارهنظام اسلام یاد میشود ،،
،،، صورت مولایش حضرت أمیر رو بوسید و با اجازه از حضرت ،، از خانه خارج شد
قدم میزد و به غربت حضرت أمیر ، پس از پریدن زهرایش فکر میکرد ،،
که سایه ی نحس و شوم عُمر لعنتاللهعلیه راهش را سد کرد ،، عُمرِ ملعون دست به زیر چانهی مقداد گذاشت ،، سرش را بالا آورد و پرسید : مقداد ، کجا بودی ؟؟ در محلهی بنی هاشم چه میکنی ؟؟
مقداد چشم در چشمان ملعون دوخت و گفت : از پیش محبوبم ؛ علی میآیم
هنوز حرف هایش به پایان نرسیده بود که آسمان جلوی چشمش سیاه شد ،، عمر حرامزاده چنان سیلی به صورتش زد که تماماً نقش بر زمین شد ،،
اشک در چشمان مقداد حلقه بست و هرچه کرد جلوی گریهاش را بگیرد ، نشد
عمرِ حرامزاده پوزخندی زد و گفت : چه شدی جناب مقداد ؟؟ درد ت آمد ؟؟
این سزای محبان علی ست ،،
مقداد خودش رو کمی جمعوجور کرد و همانجا بین کوچه نشست ،، هرلحظه صدای گریهاش بلندتر میشد ،، دست هایش را دو طرف صورتش گرفت ،، مشخص بود سعی میکند موجِ سیلی رو در وجودش کنترل کند ،،
پس لب به جواب گشود ،،
دستت بریده باد ملعون ،، چقدر دستانت سنگین است ،، گریهی من بخاطر ضرب سیلی به خودم نیست ،، دلم برای زهرا سوخت ،، حالا میفهمم دختر رسول خدا چه کشید ؛ حالا کمی درک میکنم که چرا صورت از علی نهان میکرد ،،
آخه نامرد ، چگونه توانستی با این دست سنگین ، یاسِ رسولالله را پژمرده کنی ؟؟
#بحارالأنوار ج 43
اما جناب مقداد ،، شما مرد جنگی بودی و حضرت مادر بانویی باردار ،،
شما فقط طعم محب بودن حضرت أمیر رو چشیدی !
ببین اگه همه وجود حضرت أمیر باشی
اگه توان بازوی حضرت باشی و تمام دلخوشیِ علی ،، جوابت چگونه خواهد شد !
اگه مدافع و سپر و بلاگردانِ علی بشی چگونه جوابی خواهی داشت ،،
دوست داشتم چند خطی از احوالات حضرت مادر ،، توی کوچههای بنی هاشم بنویسم ولی پَستتر از اون هستم که چنین جسارتی بکنم ،، باشد که گُل پسر شون تشریف بیارند و خودشون بخونند این روضه رو
إنشاءا...
اللهمعجللولیکالفرجالإمامالمنتقم
#تقدیمبهلطمهزنانِغربتِامامحسنمجتبیعلیهالسلام
#برقاتلوحشیِحضرتمادر،،عمرحرامزادهلعنت
۱۱.۱k
۰۵ دی ۱۴۰۱