عزیزکرده ی من،حتی از نوشتن هم خسته شده ام،آنقدر خسته که ت
عزیزکردهیمن،حتی از نوشتن هم خسته شدهام،آنقدر خسته که تمام کلمه های عاشقانه ای که آرزویم گفتنشان به تو بود در ذهنم مردهاند،پروانههایِ آبیِ توی قلبم دیگر نای بال زدن ندارند و پلکهایم آنقدر سنگینند که حتی دیگر نمیتوانم خیره به چشمانت بمیرم!
ژِنـرال کیم
ژِنـرال کیم
۱.۲k
۱۶ مهر ۱۴۰۳