فصل دو من هفت تا ددی دارم
( حتما پیاممو توی نظرات بخونید 🥲❤)
#part_73
این سکوت غیر قابل بود به خصوص با وجود هزار نفر آدم و باعث شکه شدن همه شده بود
بعد چند دقیقه شروع کردن صدا کردن اسم پسرا
کیم نامجون
کیم سوکجین
جانگ هوسوک
مین یونگی
پارک جیمین
کیم تهیونگ
جئون جونگ کوک
کیم جانگ مین پارک جئون ماروینننن...
با وجود دور بودنم شکه شدن ماروین رو دیدم و در آخر لبخند قشنگش رو بعد چند دقیقه میکروفون رو گرفت و سلام کردنش همزمان شد با صدای جیغ و داد
ماروین:خوب دوباره سلام
من کیم جانگ مین پاک و جئون ماروینم
خنده ی آرومش توی بلندگو پیچید و گفت:خوب مثل اینکه شما برای این هفت نفر دلیل زندگی هستن برای منم 내 혈관에 피 هستین ینیییییی خون توی رگامین
لبخند دندون نماش مساوی بود با بالا رفتن صدای داد و به معنای واقعی کلمه استادیوم ترکید
*. ماروین .*
به صدای جیغ و داد گوش و میدادم درونم پر حس خوب بود این من الان برای چند لحظه من قدیم رو یادش رفته بود
ته:اوه نیومده جای مارم تصاحب کردی
با صدای تهیونگ کنار گوشم میکروفون رو پایین گرفتم و گفتم: پیر شدی آجوشی
چیزی بهم نگفت و فقط لبخند زد ولی من متعجب بودم با اینهمه سن چرا پیر نشدن
لبخندی زدم و با تعظیم کوچیکی از سن خارج شدیم...
قلبم به طور فاکیای درد میکرد و نمیدونستم قرصامو کجا گذاشتم اگه نخورم مطمئنم سر از بیمارستان در میارم
با رسیدن به مامان محکم توی بقلم پرید که منم بقلش کردم و بوی تنشو نفس کشیدم
آروم لب زدم:مامان قرصام میدونی کجاس.؟!
سریع ازم جدا شد و با نگرانی مثل خودم آروم جواب داد:قلبت درد گرفته.؟!
من:نه آروم باش چیزی نیست فقط یکم
مامان:مگه همراهت نیست
من:نه نمیدونم کجان
مامان:مگه نمیخوری قرصاتو.؟!
من:چرا الان نمیدونم کجاست خوب
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
#part_73
این سکوت غیر قابل بود به خصوص با وجود هزار نفر آدم و باعث شکه شدن همه شده بود
بعد چند دقیقه شروع کردن صدا کردن اسم پسرا
کیم نامجون
کیم سوکجین
جانگ هوسوک
مین یونگی
پارک جیمین
کیم تهیونگ
جئون جونگ کوک
کیم جانگ مین پارک جئون ماروینننن...
با وجود دور بودنم شکه شدن ماروین رو دیدم و در آخر لبخند قشنگش رو بعد چند دقیقه میکروفون رو گرفت و سلام کردنش همزمان شد با صدای جیغ و داد
ماروین:خوب دوباره سلام
من کیم جانگ مین پاک و جئون ماروینم
خنده ی آرومش توی بلندگو پیچید و گفت:خوب مثل اینکه شما برای این هفت نفر دلیل زندگی هستن برای منم 내 혈관에 피 هستین ینیییییی خون توی رگامین
لبخند دندون نماش مساوی بود با بالا رفتن صدای داد و به معنای واقعی کلمه استادیوم ترکید
*. ماروین .*
به صدای جیغ و داد گوش و میدادم درونم پر حس خوب بود این من الان برای چند لحظه من قدیم رو یادش رفته بود
ته:اوه نیومده جای مارم تصاحب کردی
با صدای تهیونگ کنار گوشم میکروفون رو پایین گرفتم و گفتم: پیر شدی آجوشی
چیزی بهم نگفت و فقط لبخند زد ولی من متعجب بودم با اینهمه سن چرا پیر نشدن
لبخندی زدم و با تعظیم کوچیکی از سن خارج شدیم...
قلبم به طور فاکیای درد میکرد و نمیدونستم قرصامو کجا گذاشتم اگه نخورم مطمئنم سر از بیمارستان در میارم
با رسیدن به مامان محکم توی بقلم پرید که منم بقلش کردم و بوی تنشو نفس کشیدم
آروم لب زدم:مامان قرصام میدونی کجاس.؟!
سریع ازم جدا شد و با نگرانی مثل خودم آروم جواب داد:قلبت درد گرفته.؟!
من:نه آروم باش چیزی نیست فقط یکم
مامان:مگه همراهت نیست
من:نه نمیدونم کجان
مامان:مگه نمیخوری قرصاتو.؟!
من:چرا الان نمیدونم کجاست خوب
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
۳۰.۳k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.