فصل دو من هفت تا ددی دارم
#part_74
مامان:من آخر از دستت سکته میکنم بیریخت
من:مااااماااان بیریختتتت.؟! نههه واقعاااا.؟!
مامان:خوب حالا خودتو جمع کن
لبخندی زدم و از پشت روی جیهوپ ولو شدم قرار بود کمپانی اگه خوب اجرا کنم دو هفته بهمون استراحت بده
شاید وقت بود واسه یه شروع جدید...
درسته لبخند میزدم و باهاشون خوب بودم اما هنوزم اتفاقات گذشته جلوی چشمام بودن
هرچی سعی میکردم نمیتونستم فراموش کنم و دوسشون داشته باشم ولی توی این چند وقت معنی پدر رو درک کردم
عادت کرده بودم به بوسه های صبحگاهی نامجون و ته
حکم بالشت رو اجرا کردن واسه شوگا
قلقلکای کوک
آجوشی گفتن و اذیت کردن جین
دزدیدن خوراکیای هوپ
مسخره کردن جیمین
خستگی عجیبی حس میکردم و پتانسیل اینو داشتم همینجا بخوابم پس با لبخند خبیثی سمت هوپی برگشتم
نویسنده: #anil
@dady_2021
مامان:من آخر از دستت سکته میکنم بیریخت
من:مااااماااان بیریختتتت.؟! نههه واقعاااا.؟!
مامان:خوب حالا خودتو جمع کن
لبخندی زدم و از پشت روی جیهوپ ولو شدم قرار بود کمپانی اگه خوب اجرا کنم دو هفته بهمون استراحت بده
شاید وقت بود واسه یه شروع جدید...
درسته لبخند میزدم و باهاشون خوب بودم اما هنوزم اتفاقات گذشته جلوی چشمام بودن
هرچی سعی میکردم نمیتونستم فراموش کنم و دوسشون داشته باشم ولی توی این چند وقت معنی پدر رو درک کردم
عادت کرده بودم به بوسه های صبحگاهی نامجون و ته
حکم بالشت رو اجرا کردن واسه شوگا
قلقلکای کوک
آجوشی گفتن و اذیت کردن جین
دزدیدن خوراکیای هوپ
مسخره کردن جیمین
خستگی عجیبی حس میکردم و پتانسیل اینو داشتم همینجا بخوابم پس با لبخند خبیثی سمت هوپی برگشتم
نویسنده: #anil
@dady_2021
۱۵.۵k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.