پرنس کیم
پرنس کیم
پارت ششم
________________
سمت اتاق پرنس کیم حرکت کردیم و بعد از اجازه گرفتن وارد شدیم که...
_عع ا.ت ...هوفف باز تو چیکار داری ؟!
+ایشون محافظ جدید شما هستن
_چییی؟!!....هی مگه تو محافظ من نیستی
+چرا درسته من محافظ شما بودم و هنوز هم هستم ...فقط جونگکوک هم بهم اضافه شده
_نیازی نیست خودت کافی هستی
+ولی...
_ولی نداره که
@قربان ...پدرتون به من دستور دادن تا در کنار ا.ت از شما محافظت کنم پس منم اینکار رو میکنم ...چه بخواید چه نخواید
_ا.ت؟!....درست صحبت کن ایشون فرمانده پارک هستن نه ا.ت
+@.....
_فهمیدی ؟!
@هه...بله قربان
جونگکوک رو سمت اتاقش بردم تا لباس عوض کنه
+لباست رو عوض کردی سریع بیا
@اوکیه
بعد از یه ربع جونگکوک سمت اتاق تهیونگ حرکت کرد
+هی جونگکوکا قراره یواشکی بریم از قصر بیرون
@چرا یواشکی ؟!
+حالا
@اوکی
تهیونگ اومد بیرون
نگاهی پر از فحش به جونگکوک کرد و با لبخند برگشت سمت من
_بریم؟!
+اوهوم
یواشکی از دیوار پشتی رفتیم بیرون
خب قضیه این فرار یواشکی اینه که یه سری که از قصر رفتیم بیرون چون تازه من محافظ تهیونگ شده بودم رفتیم بیرون باعث شد همه فکر کنن من و تهیونگ یواشکی قرار میزاریم و باعث جنگ داخلی شد حالا جنگ داخلی قضیش چی بود ؟! بعداً میفهمید
تو بازار ها در حال گشتن بودیم همیشه بیرون میآمدیم که پرنس کیم بتونه از وضع مالی مردم سر دربیاره یا یه ایده برای نقاشی کردن بگیره ولی خب ...دقیقا پدرش با همین موضوع مشکل داشت و بعد از اون اتفاق دیگه اجازه نداد بریم بیرون و باعث شد ما یواشکی جیم بزنیم
در حال گشتن بودیم که ...
احساس کردم یه نفر مشکوکه
+قربان من الان میام
_کجا میری ؟!
+گفتم که الان میام ....جونگکوک تو حواست به پرنس باشه
@باشه ا.....
تهیونگ نگاهی برزخی به کوک کرد و باعث شد کوک حرفش رو نصفه ول کنه
@باشه فرمانده پارک
.....
داشت دنبال اون مرد عجیب و غریب میگشت که تیزی پشتش حس کرد
+تو کی هستی ؟!
#حرف نزن ....فقط راه بیفت ....زود باشش
ادامه تو کامنت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
پارت ششم
________________
سمت اتاق پرنس کیم حرکت کردیم و بعد از اجازه گرفتن وارد شدیم که...
_عع ا.ت ...هوفف باز تو چیکار داری ؟!
+ایشون محافظ جدید شما هستن
_چییی؟!!....هی مگه تو محافظ من نیستی
+چرا درسته من محافظ شما بودم و هنوز هم هستم ...فقط جونگکوک هم بهم اضافه شده
_نیازی نیست خودت کافی هستی
+ولی...
_ولی نداره که
@قربان ...پدرتون به من دستور دادن تا در کنار ا.ت از شما محافظت کنم پس منم اینکار رو میکنم ...چه بخواید چه نخواید
_ا.ت؟!....درست صحبت کن ایشون فرمانده پارک هستن نه ا.ت
+@.....
_فهمیدی ؟!
@هه...بله قربان
جونگکوک رو سمت اتاقش بردم تا لباس عوض کنه
+لباست رو عوض کردی سریع بیا
@اوکیه
بعد از یه ربع جونگکوک سمت اتاق تهیونگ حرکت کرد
+هی جونگکوکا قراره یواشکی بریم از قصر بیرون
@چرا یواشکی ؟!
+حالا
@اوکی
تهیونگ اومد بیرون
نگاهی پر از فحش به جونگکوک کرد و با لبخند برگشت سمت من
_بریم؟!
+اوهوم
یواشکی از دیوار پشتی رفتیم بیرون
خب قضیه این فرار یواشکی اینه که یه سری که از قصر رفتیم بیرون چون تازه من محافظ تهیونگ شده بودم رفتیم بیرون باعث شد همه فکر کنن من و تهیونگ یواشکی قرار میزاریم و باعث جنگ داخلی شد حالا جنگ داخلی قضیش چی بود ؟! بعداً میفهمید
تو بازار ها در حال گشتن بودیم همیشه بیرون میآمدیم که پرنس کیم بتونه از وضع مالی مردم سر دربیاره یا یه ایده برای نقاشی کردن بگیره ولی خب ...دقیقا پدرش با همین موضوع مشکل داشت و بعد از اون اتفاق دیگه اجازه نداد بریم بیرون و باعث شد ما یواشکی جیم بزنیم
در حال گشتن بودیم که ...
احساس کردم یه نفر مشکوکه
+قربان من الان میام
_کجا میری ؟!
+گفتم که الان میام ....جونگکوک تو حواست به پرنس باشه
@باشه ا.....
تهیونگ نگاهی برزخی به کوک کرد و باعث شد کوک حرفش رو نصفه ول کنه
@باشه فرمانده پارک
.....
داشت دنبال اون مرد عجیب و غریب میگشت که تیزی پشتش حس کرد
+تو کی هستی ؟!
#حرف نزن ....فقط راه بیفت ....زود باشش
ادامه تو کامنت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
۵.۳k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.