دو پارتی از تهیونگ

روز به روز حالت بدتر از قبل می شد دکترا ازت قطع امید کردن ولی
تهیونگ نا امید نمی شد و نمی خواست حقیقت رو قبول کنه که
سرطان تو دیگه خوب نمیشه امروز هم تهیونگ اومده بود به دیدنت
تهیونگ : سلام خوبی؟
با لبخند زورکی
ا/ت : اوهوم میگم تهیونگ
تهیونگ : هوم ؟
ا/ت : اگه من مردم میشه زندگی خوبی داشته باشی بدون من
تهیونگ : من بدون تو نمی تونم هیچ وقت همچین حرفی نزن اگه به خوای به این حرفت ادامه بدی باهات قهر می کنم
ا/ت : باشه شوخی کردم ولی باز قول بده باشه ؟
تهیونگ : باشه ( با بغض )
امروز عمل داشته تهیونگ داشت با دکترا حرف میزد
از دید تهیونگ
حالش خوب میشه دیگه ؟
دکتر : احتمال اینکه از دستش بدیم 50 درصد
تو چطور دکتری هستی عوضی ( یقه دکتر رو گرفت )
دکتر : لطفا اروم باشید
چطور اروم باشم ها؟!
یقه شو ول کردم و رفتم پیش ا/ت با نگاه ای که انگار حقیقت رو  می دونست بم نگاه می کرد
و لبخند میزد هیچ وقت لبخندش رو از لبش نمی داخت
ا/ت : تهیونگ می خوام بدونی خیلی دوست دارم اگه 1 درصد من زنده بیرون نیومدم زندگی خوبی واسه خودت درست کن باشه ؟
تهیونگ : چطور بدون تو زندگی خوبی داشته باشم ها؟ بعدشم تو زنده می مونی و ما زندگی خوبی رو با هم می سازیم

کامنت = 200
لایک = 50
فالور = 600