روز اول جنگ من خواب می ندم ولی مامانم من رو بیدار کرد گفت

روز اول جنگ من خواب می ندم ولی مامانم من رو بیدار کرد گفت زدن پاشیم بریم.من خسته بودم پا نشدم آخر جایی نرفتیم.ولی بد بختی از اون موقع شروع شد.هر روز باید الکی خودم رو به ترس می نداختم تا مامان بابام نگن به من که من خیلی بیخیالم.
دیدگاه ها (۸)

این آینده ی منه؟ اگه هست سر در نمیارم 😥

وایییییی🥹🥹♥️❤️‍🩹

حوصله داره ها🥴🥴

نفرین شیرین. پارت 1

انگشت کوچیکه پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط