#محمد_فرخ_طلب_فومنیاز کتاب #طره_های_باد متن شعر در کانال اشع...

بیا پرنده ی کوچک، بیا به خانه ی من قدم به چشم گُذار و نِشین ...

عشق گاهی شبیه لبخند است خنده کن خنده ات خوشایند است بیش از ...

آتش گرفته دست من از دست های تو دیدی چقدر زود شدم مبتلای تو؟ ...

پُر از دردم نمی خندم بگو با دل چه باید کرد؟ که من خشکم تو با...

چشم خود را تا دمی بر چشم هایش دوختم گُر گرفتم، مثل هیزم پیش ...

همه را غیر تو ای کاش رها می کردم کاش یک بار فقط کار بجا می ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط