part2
part2
ویو ا/ت
بالاخره رسیدیم فرودگاه سئول ۲ تا پسر ژازاببببببب با چند تا بادیگارد جلومون بودن
ا/ت:هی لیا اون دوتا چقد کراشن البته که از پسر های کره از ای کمتر انتظار نمیره
لیا یکی میزنه تو سر ا/ت
ا/ت:هوشششش چته وحشی
لیا:مگه اونارو نمیشناسی؟
ا/ت:مگه ننه بابام منو اینجا زاییدن که بشماسمشون؟
لیا:گگگگگ
ا/ت:حالا بگو ببینم کین؟
لیا:اینا دوتا از خطرناکترین و جذاب ترین مافیا های سئول هستن اسماشون هم جونگ کوک و تهیونگ
ا/ت:خوب کدوم جونگ کوک کدوم تهیونگ
لیا:اونی خالکوبی و پرسینگ روی لبش داره جونگ کوک و اونیم که بغلشه تهیونگ
ویو ا/ت
واییی جونگ کوک خیلی کراشهههه
لیا:چیزی گفتی؟
ا/ت:نه
ویو لیا
وایییی تهیونگ خیلی جذابه میخام مخش بزنم
ا/ت:خوب دیگه بیا خودمون رو جم و جور کنیم
لیا:باشه
ویو جونگ کوک
چرا به این دختره که از بغلم رد شد یه حس عجیبی داشتم نکنه عاشق نه بابا خودت رو جم و جور کن پسرررر
ویو تهیونگ
اون دختره چقدر خوشگل بود باید شمارش رو میگرفتم
تهیونگ:هی جونگ کوک توهم حس خاصی به اون دوتا دختر داشتی؟
جونگ کوک:چی کدوم دوتا دختر
تهیونگ:عا منم خر
جونگ کوک:خوبه اعتراف کردی
تهیونگ:خفح
جونگ کوک:اونارو میشناسی
تهیونگ:آره توی شرکت یکی از رفیق هام قراره کار کنن
جونگ کوک:اسم هاشون چیه؟
تهیونگ:اون دختر لباس آبیه اسمش ا/ت و اون دختر لباس سبزه اسمش لیا
جونگ کوک:من از ا/ت خوشم اومد
تهیونگ:چییییی
جونگ کوک:هیچی بابا
تهیونگ:دیگه دیرهههه
جونگ کوک:آبرو ریزی نکن مثلا تو مافیایی
تهیونگ:عااا راس میگی
ویو ا/ت
بالاخره رسیدیم خونه مثل سگ گشنم بود و خسته ام بودم سریع رفتم به لیا گفتم
ا/ت:لیا بیا بریم غذا بخوریم
لیا:باشه بیا بریم
(رفتن رستوران)
لیا:اینم رستوران بیا بشینیم اونجا
ویو ا/ت
گارسون رو صدا زدم و منتظر بودم تا بیاد واقعا جای با کلاسیه
گارسون:چی میل دارید
ا/ت:امممم یه بولکوگی یه بیبیمپاب یه جاجانگمیان و کیمچی و بابل تی (حالا شما فک کنید لیا و ا/ت کره ای بلدن)
لیا:یااا ا/ت چه خبرته نترکی
ا/ت:خفح بابا
گارسون:شما چی میل دارید؟
لیا:منم همین هارو میخواهم
(گارسون رفت)
ویو لیا
خیلی گشنمون بود بعد از ۱ ساعت بالاخره غذا رو آوردن
گارسون:چیز دیگه ای میل ندارید؟
ا/ت نه ممنون
(بعد از ۱ ساعت لمبوندن تموم شد)
ا/ت:واییی دارم میترکم
لیا:منم خیلی زیاد خوردیم
ا/ت:اره ولی خیلی خوشمزه بود
لیا:بهتره بریم داره شب میشه
ا/ت:باشه بریم
ویو جونگ کوک
تا اومدم روی کاناپه نشستم و اونجو رو صدا کردم
اونجو:بله قربان
جونگ کوک:ادرسشون رو پیدا کردی؟
اونجو:بله بفرمایید (لیست رو میده به جونگ کوک تهیونگ هم سرو کلش پیدا میشه)
تهیونگ:خوب چی شد پیدا کردی؟
جونگ کوک:آره
تهیونگ:من فردا بعد از تموم شدن کار لیا میخواهم برم دنبالش
جونگ کوک منم میرم سراغ ا/ت
ویو ا/ت
رسیدیم خونه از خستگی روی مبل خوابم برد
*صبح روز بعد*
لیا:هی ا/ت پاشو باید بریم سر کار بدووو
ا/ت:باشه (خواب الود)
ویو ا/ت:لباس هامون رو پوشیدیم (اسلاید ۲ لباس ا/ت اسلاید ۳ لباس لیا) و رفتیم و تاکسی گرفتیم
لیا:خوب بالاخره رسیدیم
ا/ت:عجب جاییه
لیا:بدو بریم
*پرش زمانی به ساعت ۵*
ا/ت:لیا کارمون دیگه تمومه پاشو بریم
لیا:باشه
ویو ا/ت
وسایل هارو جمع کردیم و از شرکت زدیم بیرون که یهو دو تا ماشین جلومون رو گرفتن
*واییی شهید شدم سر این پارتتت*
ویو ا/ت
بالاخره رسیدیم فرودگاه سئول ۲ تا پسر ژازاببببببب با چند تا بادیگارد جلومون بودن
ا/ت:هی لیا اون دوتا چقد کراشن البته که از پسر های کره از ای کمتر انتظار نمیره
لیا یکی میزنه تو سر ا/ت
ا/ت:هوشششش چته وحشی
لیا:مگه اونارو نمیشناسی؟
ا/ت:مگه ننه بابام منو اینجا زاییدن که بشماسمشون؟
لیا:گگگگگ
ا/ت:حالا بگو ببینم کین؟
لیا:اینا دوتا از خطرناکترین و جذاب ترین مافیا های سئول هستن اسماشون هم جونگ کوک و تهیونگ
ا/ت:خوب کدوم جونگ کوک کدوم تهیونگ
لیا:اونی خالکوبی و پرسینگ روی لبش داره جونگ کوک و اونیم که بغلشه تهیونگ
ویو ا/ت
واییی جونگ کوک خیلی کراشهههه
لیا:چیزی گفتی؟
ا/ت:نه
ویو لیا
وایییی تهیونگ خیلی جذابه میخام مخش بزنم
ا/ت:خوب دیگه بیا خودمون رو جم و جور کنیم
لیا:باشه
ویو جونگ کوک
چرا به این دختره که از بغلم رد شد یه حس عجیبی داشتم نکنه عاشق نه بابا خودت رو جم و جور کن پسرررر
ویو تهیونگ
اون دختره چقدر خوشگل بود باید شمارش رو میگرفتم
تهیونگ:هی جونگ کوک توهم حس خاصی به اون دوتا دختر داشتی؟
جونگ کوک:چی کدوم دوتا دختر
تهیونگ:عا منم خر
جونگ کوک:خوبه اعتراف کردی
تهیونگ:خفح
جونگ کوک:اونارو میشناسی
تهیونگ:آره توی شرکت یکی از رفیق هام قراره کار کنن
جونگ کوک:اسم هاشون چیه؟
تهیونگ:اون دختر لباس آبیه اسمش ا/ت و اون دختر لباس سبزه اسمش لیا
جونگ کوک:من از ا/ت خوشم اومد
تهیونگ:چییییی
جونگ کوک:هیچی بابا
تهیونگ:دیگه دیرهههه
جونگ کوک:آبرو ریزی نکن مثلا تو مافیایی
تهیونگ:عااا راس میگی
ویو ا/ت
بالاخره رسیدیم خونه مثل سگ گشنم بود و خسته ام بودم سریع رفتم به لیا گفتم
ا/ت:لیا بیا بریم غذا بخوریم
لیا:باشه بیا بریم
(رفتن رستوران)
لیا:اینم رستوران بیا بشینیم اونجا
ویو ا/ت
گارسون رو صدا زدم و منتظر بودم تا بیاد واقعا جای با کلاسیه
گارسون:چی میل دارید
ا/ت:امممم یه بولکوگی یه بیبیمپاب یه جاجانگمیان و کیمچی و بابل تی (حالا شما فک کنید لیا و ا/ت کره ای بلدن)
لیا:یااا ا/ت چه خبرته نترکی
ا/ت:خفح بابا
گارسون:شما چی میل دارید؟
لیا:منم همین هارو میخواهم
(گارسون رفت)
ویو لیا
خیلی گشنمون بود بعد از ۱ ساعت بالاخره غذا رو آوردن
گارسون:چیز دیگه ای میل ندارید؟
ا/ت نه ممنون
(بعد از ۱ ساعت لمبوندن تموم شد)
ا/ت:واییی دارم میترکم
لیا:منم خیلی زیاد خوردیم
ا/ت:اره ولی خیلی خوشمزه بود
لیا:بهتره بریم داره شب میشه
ا/ت:باشه بریم
ویو جونگ کوک
تا اومدم روی کاناپه نشستم و اونجو رو صدا کردم
اونجو:بله قربان
جونگ کوک:ادرسشون رو پیدا کردی؟
اونجو:بله بفرمایید (لیست رو میده به جونگ کوک تهیونگ هم سرو کلش پیدا میشه)
تهیونگ:خوب چی شد پیدا کردی؟
جونگ کوک:آره
تهیونگ:من فردا بعد از تموم شدن کار لیا میخواهم برم دنبالش
جونگ کوک منم میرم سراغ ا/ت
ویو ا/ت
رسیدیم خونه از خستگی روی مبل خوابم برد
*صبح روز بعد*
لیا:هی ا/ت پاشو باید بریم سر کار بدووو
ا/ت:باشه (خواب الود)
ویو ا/ت:لباس هامون رو پوشیدیم (اسلاید ۲ لباس ا/ت اسلاید ۳ لباس لیا) و رفتیم و تاکسی گرفتیم
لیا:خوب بالاخره رسیدیم
ا/ت:عجب جاییه
لیا:بدو بریم
*پرش زمانی به ساعت ۵*
ا/ت:لیا کارمون دیگه تمومه پاشو بریم
لیا:باشه
ویو ا/ت
وسایل هارو جمع کردیم و از شرکت زدیم بیرون که یهو دو تا ماشین جلومون رو گرفتن
*واییی شهید شدم سر این پارتتت*
۲۰.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.