پارت۸
پارت۸
*فردا*
اِما:خب بچه ها دلم براتون تنگ میشه(بغض و بغل)
تهیونگ: بازم بیای که باهم شطرنج بازی کنیم(اشک)
جیمین:دلم تنگ میشه برات(بغل)
نامجون:مراقب خودت باش (اشک)
جین:غذا خوب بخوری ها(بغض)
جونگکوک:بازم بیای شیرموزام و بخوری باشه(اشک)
جیهوپ:اگر ناراحت بودی بهم زنگ بزن تا بیام پیشت خوشحالت کنم(بغض و بغل)
اِما:باشه پسرا هیچ وقت فراموشتون نمیکنم فعلا خدانگهدار تا بعدا
همه باهم: خداحافظ
شوگا:خب رسیدیم
اِما:میتونم بغلت کنم
شوگا:اره حتما(درحالی که خودشو گرفته تا گریه نکنه)
همو بغل کردن
اِما:خداحافظ دلم تنگ میشه برات(گریه)
شوگا:نگران نباش هم و میبینیم تا اونموقع خوشحال باش
اما:باشه خداحافظ
اِما رفت و زنگ و زد مادر اومد و در و باز کرد
مادر اما: اوه اِما دخترم خودتی بالاخره برگشتی(گریه)
اما:اهوم مامان دلم خیلی برات تنگ شده بود(گریه)
مادر اما:بیابریم تو میدونی برادرت لوکا رو پیدا کردم خاله ات اینا اومدن خونمون بیا که همه منتظرت هستن
اما به همراه مادرش رفت داخل خونه همه منتظرش بودن شوگا داشت گریه میکرد توی ماشین دلتنگی اونو خیلی آزرده کرده بود
*7سال بعد*
...............
*فردا*
اِما:خب بچه ها دلم براتون تنگ میشه(بغض و بغل)
تهیونگ: بازم بیای که باهم شطرنج بازی کنیم(اشک)
جیمین:دلم تنگ میشه برات(بغل)
نامجون:مراقب خودت باش (اشک)
جین:غذا خوب بخوری ها(بغض)
جونگکوک:بازم بیای شیرموزام و بخوری باشه(اشک)
جیهوپ:اگر ناراحت بودی بهم زنگ بزن تا بیام پیشت خوشحالت کنم(بغض و بغل)
اِما:باشه پسرا هیچ وقت فراموشتون نمیکنم فعلا خدانگهدار تا بعدا
همه باهم: خداحافظ
شوگا:خب رسیدیم
اِما:میتونم بغلت کنم
شوگا:اره حتما(درحالی که خودشو گرفته تا گریه نکنه)
همو بغل کردن
اِما:خداحافظ دلم تنگ میشه برات(گریه)
شوگا:نگران نباش هم و میبینیم تا اونموقع خوشحال باش
اما:باشه خداحافظ
اِما رفت و زنگ و زد مادر اومد و در و باز کرد
مادر اما: اوه اِما دخترم خودتی بالاخره برگشتی(گریه)
اما:اهوم مامان دلم خیلی برات تنگ شده بود(گریه)
مادر اما:بیابریم تو میدونی برادرت لوکا رو پیدا کردم خاله ات اینا اومدن خونمون بیا که همه منتظرت هستن
اما به همراه مادرش رفت داخل خونه همه منتظرش بودن شوگا داشت گریه میکرد توی ماشین دلتنگی اونو خیلی آزرده کرده بود
*7سال بعد*
...............
۴.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.