وقتی از بچش مراقبت می کنی و .......
وقتی از بچش مراقبت می کنی و .......
When you take care of the baby.....
پارت(۱۵)(آخری)
همه به سرکارشون برگشتن ولی هی پچ پچ میکردن
ازش جدا شدم
آت: هی چرا اینجوری کردی
نامجون: اومممم فکر کنم خودت گفتی شوهرم ( لبخند)
آت: نه منظورم یعنی چیزه
نامجون: بله درسته چیزه
آت: نه فقط........
نامجون: خودتو اذیت نکن میدونی که نمیخوام اذیت شدنت رو ببینم
آت: هان!؟
با تعجب نگاهش میکردم خشکم زده بود
نامجون: دوسم داری؟
آت: اره
متوجه سوتی که دادم شدم
آت: نه نه
نامجون: یعنی دوسم نداری!!
آت: نه یعنی اره اهههعهههههه باشه خودت خواستی
نامجون: هیی چیو
آت: د....و .....س....ت........
نامجون: خب
آت: دارممممم
نامجون: فکر خوبیه
آت: کدوم فکر
نامجون: بریم واقعا عروسی کنیم
آت: هعیی چییییی
نامجون: بریم لباسامونو انتخاب کنیم
آت: وایسا.....
نامی تلفونشو در آورد با خنده با یه نفر حرف میزد
تماسو قطع کرد
نامی: خب بریم هانولو برداریم و بریم لباسارو ببینیم فردا عروسی دعوتیم هووو
آت: چطور اینقدر زود
نامجون؛ خب من از اون موقعی که روم افتادی این کارا رو کردم
آت: ولی چرا به من نگفتی
نامی: چون دوست داشتم و نمی خواستم از دستت بدم پس این کارا رو کردم
آت: دوسم داری؟
نامجون: بله که دارم تو چی؟
آت: منم همینطورررر:)
نامجون: :)
خب بدو زود بریم هانول رو از مهد برداریم الان داره جیغ میزنه که چرا نیومدیم
آت: باشه ولی وایسا
نامجون: بله؟؟
کراواتش رو گرفتم
یه بوس کوچولو از لبش گرفتم
آت: الان بریم
نامجون : بریم:﴾
فیک بعد از جیمین شیه منتظر باشید :>
When you take care of the baby.....
پارت(۱۵)(آخری)
همه به سرکارشون برگشتن ولی هی پچ پچ میکردن
ازش جدا شدم
آت: هی چرا اینجوری کردی
نامجون: اومممم فکر کنم خودت گفتی شوهرم ( لبخند)
آت: نه منظورم یعنی چیزه
نامجون: بله درسته چیزه
آت: نه فقط........
نامجون: خودتو اذیت نکن میدونی که نمیخوام اذیت شدنت رو ببینم
آت: هان!؟
با تعجب نگاهش میکردم خشکم زده بود
نامجون: دوسم داری؟
آت: اره
متوجه سوتی که دادم شدم
آت: نه نه
نامجون: یعنی دوسم نداری!!
آت: نه یعنی اره اهههعهههههه باشه خودت خواستی
نامجون: هیی چیو
آت: د....و .....س....ت........
نامجون: خب
آت: دارممممم
نامجون: فکر خوبیه
آت: کدوم فکر
نامجون: بریم واقعا عروسی کنیم
آت: هعیی چییییی
نامجون: بریم لباسامونو انتخاب کنیم
آت: وایسا.....
نامی تلفونشو در آورد با خنده با یه نفر حرف میزد
تماسو قطع کرد
نامی: خب بریم هانولو برداریم و بریم لباسارو ببینیم فردا عروسی دعوتیم هووو
آت: چطور اینقدر زود
نامجون؛ خب من از اون موقعی که روم افتادی این کارا رو کردم
آت: ولی چرا به من نگفتی
نامی: چون دوست داشتم و نمی خواستم از دستت بدم پس این کارا رو کردم
آت: دوسم داری؟
نامجون: بله که دارم تو چی؟
آت: منم همینطورررر:)
نامجون: :)
خب بدو زود بریم هانول رو از مهد برداریم الان داره جیغ میزنه که چرا نیومدیم
آت: باشه ولی وایسا
نامجون: بله؟؟
کراواتش رو گرفتم
یه بوس کوچولو از لبش گرفتم
آت: الان بریم
نامجون : بریم:﴾
فیک بعد از جیمین شیه منتظر باشید :>
۲۰.۱k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.