رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:28
*ویو جونگکوک*
داشتن بحث میکردن ماهم بهشون میخندیدیم بعد من پریدم گفتم
کوک:خبببببب ی لحظه بهم گوش بدید
هانی:باز این حرف زد چیه
کوک:ازت بزرگترم هاااااا با ادب باش
هانی:گگگگگگگ(اداشو درمیاره)
کوک:قیافشو
هانی:حرفتو بزن
قیافم که از تو بهتره(زیر لب گفت)
کوک:شنیدممممممم
هانی:به درک مگه دروغ گفتم
کوک:وایییی چقدر لجبازی من بزار فقط حرفمو بزنم
راستش چند روز دیگه کنسرت داریم بعد ازونجایی که یجورایی دوست ما شدین
گفتم با رضایت همه دعوتتون کنیم کنسرتمون،نظرتون چیه؟
ا.ت:باید ببینم برنامه دارم یانه؟
هانی:حالا اجرات خوبه یا نه؟
ا.ت:هانی بنظرت بریم یانه؟
هانی:والا اگه جونگکوک باشه که مطمئن میزنه همچی رو خراب میکنه
جین:ولی نامجون ماشین مخربه یاع یاع یاع😂
جیمین:اره نامجون همیشه خرابکاره یاع یاع یاع🤣
اعضا و اون وو میزن زیر خنده منم همینطور ولی ا.ت و هانی پوکررررر
نامجون:یااااا بچه ها فعلا که چند روزه چیزی رو خراب نکردم
نامجون اومد اب بخوره که لیوان افتاد و شکست
وای گناه داره واییییییی خدا جرررررر
هممون زدیم زیر خنده هانی و ا.ت هم خندیدن
یونگی و جیهوپ:اشکال نداره الان تلافی کردی یاع یاع یاع😂(منظور از یاع خندست)
ا.ت و هانی یک لحظه ساکت شدن و بهم دیگه نگاه کردم و گفتن
ا.ت:هااااانیییییییییییییی
هانی:ا.تتتتتتتتتتتتتتتت(باهمدیگر اسماشونو گفتن)
نفهمیدیم چیشد یهو بلند شدن و سریع دویدن و رفتن
یونگی:نمیدونم چگونه اما من حوصله ندارم بدوام
جین:بیاید ما بمونی مکنه لاین ها برن دنبالشون
جیهوپ:اگه تونستن به سرعتشون برسن
نامجون:اره خیلی سریع میدوئن
اون وو:اره بدویید برید زوود
تهیونگ و جیمین:کوک بدو بریم
سریع دویدیم دنبالشون داشتن وارد کوچه میشدن
*ویو ا.ت*
ما گرم صحبت کردن بودیم یادمون رفت سوهو و دوهون داخل ماشینن زودی بلند شدیم و به سمت خونه دوییدیم
راه ۱۰ دقیقه رو تو ۳دقیقه رسیدیم
وقتی رسیدیم هانی صندوق رو باز کرد
ا.ت:داخلن؟
هانی:ا.ت نیستننننن
ا.ت:ولی ولی مگه میشههه چطور فرار کردن اخههه الان کجان چطور پیداشون کنیممممممم
که دیدم جیمین و تهیونگ و کوک اومدن
تهیونگ نفس زنان گفت:چیشده چرا اینطوری بلند شدید دویدید؟
کوک:فهمیدیم دیوونه اید ولی چرا اینطور بلند شدید؟
جیمین:اتفاق بدی افتاده؟
هانی:نه چیزی نشده فقط چون ماشین باز مونده بود ترسیدیم دزدیده بشه همین
ا.ت:چیز خاصی نیست برگردید همین الان(جدی و نگران)
به تهیونگ اشاره کردم اوضاع رو فهمید چون نمیتونستیم به اعضا بگیم چرا اومدیم
کوک:واقعا دلیلتون مسخره بود دزدیده نمیشه چرا علکی نگران شدید و ما رو نگران کردید حالا خداروشکر حالتون خوبه
جیمین:اره راستی
تهیونگ:اوکی بچه ها بیاید بریم
که...
#سخت_ترین_کارم
#part:28
*ویو جونگکوک*
داشتن بحث میکردن ماهم بهشون میخندیدیم بعد من پریدم گفتم
کوک:خبببببب ی لحظه بهم گوش بدید
هانی:باز این حرف زد چیه
کوک:ازت بزرگترم هاااااا با ادب باش
هانی:گگگگگگگ(اداشو درمیاره)
کوک:قیافشو
هانی:حرفتو بزن
قیافم که از تو بهتره(زیر لب گفت)
کوک:شنیدممممممم
هانی:به درک مگه دروغ گفتم
کوک:وایییی چقدر لجبازی من بزار فقط حرفمو بزنم
راستش چند روز دیگه کنسرت داریم بعد ازونجایی که یجورایی دوست ما شدین
گفتم با رضایت همه دعوتتون کنیم کنسرتمون،نظرتون چیه؟
ا.ت:باید ببینم برنامه دارم یانه؟
هانی:حالا اجرات خوبه یا نه؟
ا.ت:هانی بنظرت بریم یانه؟
هانی:والا اگه جونگکوک باشه که مطمئن میزنه همچی رو خراب میکنه
جین:ولی نامجون ماشین مخربه یاع یاع یاع😂
جیمین:اره نامجون همیشه خرابکاره یاع یاع یاع🤣
اعضا و اون وو میزن زیر خنده منم همینطور ولی ا.ت و هانی پوکررررر
نامجون:یااااا بچه ها فعلا که چند روزه چیزی رو خراب نکردم
نامجون اومد اب بخوره که لیوان افتاد و شکست
وای گناه داره واییییییی خدا جرررررر
هممون زدیم زیر خنده هانی و ا.ت هم خندیدن
یونگی و جیهوپ:اشکال نداره الان تلافی کردی یاع یاع یاع😂(منظور از یاع خندست)
ا.ت و هانی یک لحظه ساکت شدن و بهم دیگه نگاه کردم و گفتن
ا.ت:هااااانیییییییییییییی
هانی:ا.تتتتتتتتتتتتتتتت(باهمدیگر اسماشونو گفتن)
نفهمیدیم چیشد یهو بلند شدن و سریع دویدن و رفتن
یونگی:نمیدونم چگونه اما من حوصله ندارم بدوام
جین:بیاید ما بمونی مکنه لاین ها برن دنبالشون
جیهوپ:اگه تونستن به سرعتشون برسن
نامجون:اره خیلی سریع میدوئن
اون وو:اره بدویید برید زوود
تهیونگ و جیمین:کوک بدو بریم
سریع دویدیم دنبالشون داشتن وارد کوچه میشدن
*ویو ا.ت*
ما گرم صحبت کردن بودیم یادمون رفت سوهو و دوهون داخل ماشینن زودی بلند شدیم و به سمت خونه دوییدیم
راه ۱۰ دقیقه رو تو ۳دقیقه رسیدیم
وقتی رسیدیم هانی صندوق رو باز کرد
ا.ت:داخلن؟
هانی:ا.ت نیستننننن
ا.ت:ولی ولی مگه میشههه چطور فرار کردن اخههه الان کجان چطور پیداشون کنیممممممم
که دیدم جیمین و تهیونگ و کوک اومدن
تهیونگ نفس زنان گفت:چیشده چرا اینطوری بلند شدید دویدید؟
کوک:فهمیدیم دیوونه اید ولی چرا اینطور بلند شدید؟
جیمین:اتفاق بدی افتاده؟
هانی:نه چیزی نشده فقط چون ماشین باز مونده بود ترسیدیم دزدیده بشه همین
ا.ت:چیز خاصی نیست برگردید همین الان(جدی و نگران)
به تهیونگ اشاره کردم اوضاع رو فهمید چون نمیتونستیم به اعضا بگیم چرا اومدیم
کوک:واقعا دلیلتون مسخره بود دزدیده نمیشه چرا علکی نگران شدید و ما رو نگران کردید حالا خداروشکر حالتون خوبه
جیمین:اره راستی
تهیونگ:اوکی بچه ها بیاید بریم
که...
۲.۷k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.