رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:30
*ویو هانی*
وقتی گلوله وارد بدن ا.ت شد احساس کردم من جاش گلوله خوردم خیلی ناراحت شدم و درجا اشکام بند نمیومدن رفتم پیش ا.ت خاستم چیزی بگم بهم اشاره کرد ولی بزور نمیتونست حرف بزنه من اشارشو فهمیدم
بهم میگفت که برم تفنگ رو از دوهون بگیرم و به سوهو شلیک کنم ولی نکشمش دوهون هم همینطور
با عصبانیت و خشمی که اونقدر شدت داشت که از آتش فشان هم بدتر بود رفتم سراغ دوهون محکم ی مشت زدم تو دهنش بعد تو دماغش و همینطور مشت میزدم سوهو اومد بهم شلیک کنه درجا
تفنگ رو برداشتم و به دست و پای سوهو شلیک کردم و به زدن دوهون ادامه دادم بعدش تفنگ رو بردم و به دست و پاهاش شلیک کردم اعصابم خیلی خراب بود خاستم بهش باز هم شلیک کنم که بمیره اما
تهیونگ و جونگکوک:هاااااانی بیااااا چیکار کنیم ببریمش بیمارستان؟بیا دیگه ولشون کن(با داد)
با صدای جونگکوک و تهیونگ به خودم اومدم و سریع رفتم سمت ا.ت
هانی:بیاید ببریمش بیمارستان
تهیونگ:ولی شما مافیایید!
هانی:برای من هیچی مهمتر از جون ا.ت نیست(با گریه و داد و عصبانیت وهرچی هس😂)
جیمین:باشه بریم
کوک:من رانندگی میکنم
تهیونگ:من ا.ت رو بلند میکنم
تهیونگ ا.ت رو بلند کرد و گذاشتش تو ماشین منم پیشش نشستم
کوک رانندگی کرد
و تهیونگ جلو نشست
هانی:سریعتر برو وقت نداریممممم(داد و گریه)
هانی:ا.ت چشماتو باز کن ا.تتتتت ا.ت تروخدا چشماتو باز کن قول میدم دیگه فضولی نکنم دیگه هرچی بگی انجام میدم دلت میاد منه کیوت رو تنها بزاری یا ناراحت کنی ها؟؟
بلند شو فدات بشم ا.تتتتتتت بلند شو(گریش شدت میگرفت)
بعد ۱۰ مین به بیمارستان رسیدیم
پرستارا سریع ا.ت رو بردن داخل اتاق عمل دکتر هم سریع رفت دنبالشون
من نمیتونستم کاری کنم اخه چرا اینطور شد چرا ا.ت ا.ت حقش این نبود چراااااا خدایا چرااااااا
اون زنده میمونه نمیشه دست خودش نیست باید زنده بمونه
بایددددددددددد(تو دلش میگه و گریش بیشتر میشه)
نمیتونستم رو پاهام بایستم نشستم رو زمین و زانوهامو بغل کردم و گریهام هی بیشتر میشد
تهیونگ هم خیلی ناراحت بود بغض کرده بود چند قطره اشکی از چشاش پایین اومدن
تهیونگ:همش تقصیره منه اگه گلوله به من میخورد اینطور نمیشد ا،ت چیزیش نمیشد
کوک:اینطور نگو تقصیر تو نیست
اوضاع همینطوریش بد بود نمیخواستم اونم احساس بدی داشته باشه
هانی:تهیونگ
تهیونگ:بله
هانی:نگاه تقصیر هیچکدوممون نیست ا.ت دختر با احساس و عاقلیه مطمئنا صلاح دیده که اینکار رو کرده مطمئن باش اون نمیمیره بلکه با لبخند برمیگرده
ا.ت هیچوقت کاری رو نکرده که پشیمون بشه پس احساس گناه نکن باشه
فالو و لایک یادتون نره❤🤝
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
#سخت_ترین_کارم
#part:30
*ویو هانی*
وقتی گلوله وارد بدن ا.ت شد احساس کردم من جاش گلوله خوردم خیلی ناراحت شدم و درجا اشکام بند نمیومدن رفتم پیش ا.ت خاستم چیزی بگم بهم اشاره کرد ولی بزور نمیتونست حرف بزنه من اشارشو فهمیدم
بهم میگفت که برم تفنگ رو از دوهون بگیرم و به سوهو شلیک کنم ولی نکشمش دوهون هم همینطور
با عصبانیت و خشمی که اونقدر شدت داشت که از آتش فشان هم بدتر بود رفتم سراغ دوهون محکم ی مشت زدم تو دهنش بعد تو دماغش و همینطور مشت میزدم سوهو اومد بهم شلیک کنه درجا
تفنگ رو برداشتم و به دست و پای سوهو شلیک کردم و به زدن دوهون ادامه دادم بعدش تفنگ رو بردم و به دست و پاهاش شلیک کردم اعصابم خیلی خراب بود خاستم بهش باز هم شلیک کنم که بمیره اما
تهیونگ و جونگکوک:هاااااانی بیااااا چیکار کنیم ببریمش بیمارستان؟بیا دیگه ولشون کن(با داد)
با صدای جونگکوک و تهیونگ به خودم اومدم و سریع رفتم سمت ا.ت
هانی:بیاید ببریمش بیمارستان
تهیونگ:ولی شما مافیایید!
هانی:برای من هیچی مهمتر از جون ا.ت نیست(با گریه و داد و عصبانیت وهرچی هس😂)
جیمین:باشه بریم
کوک:من رانندگی میکنم
تهیونگ:من ا.ت رو بلند میکنم
تهیونگ ا.ت رو بلند کرد و گذاشتش تو ماشین منم پیشش نشستم
کوک رانندگی کرد
و تهیونگ جلو نشست
هانی:سریعتر برو وقت نداریممممم(داد و گریه)
هانی:ا.ت چشماتو باز کن ا.تتتتت ا.ت تروخدا چشماتو باز کن قول میدم دیگه فضولی نکنم دیگه هرچی بگی انجام میدم دلت میاد منه کیوت رو تنها بزاری یا ناراحت کنی ها؟؟
بلند شو فدات بشم ا.تتتتتتت بلند شو(گریش شدت میگرفت)
بعد ۱۰ مین به بیمارستان رسیدیم
پرستارا سریع ا.ت رو بردن داخل اتاق عمل دکتر هم سریع رفت دنبالشون
من نمیتونستم کاری کنم اخه چرا اینطور شد چرا ا.ت ا.ت حقش این نبود چراااااا خدایا چرااااااا
اون زنده میمونه نمیشه دست خودش نیست باید زنده بمونه
بایددددددددددد(تو دلش میگه و گریش بیشتر میشه)
نمیتونستم رو پاهام بایستم نشستم رو زمین و زانوهامو بغل کردم و گریهام هی بیشتر میشد
تهیونگ هم خیلی ناراحت بود بغض کرده بود چند قطره اشکی از چشاش پایین اومدن
تهیونگ:همش تقصیره منه اگه گلوله به من میخورد اینطور نمیشد ا،ت چیزیش نمیشد
کوک:اینطور نگو تقصیر تو نیست
اوضاع همینطوریش بد بود نمیخواستم اونم احساس بدی داشته باشه
هانی:تهیونگ
تهیونگ:بله
هانی:نگاه تقصیر هیچکدوممون نیست ا.ت دختر با احساس و عاقلیه مطمئنا صلاح دیده که اینکار رو کرده مطمئن باش اون نمیمیره بلکه با لبخند برمیگرده
ا.ت هیچوقت کاری رو نکرده که پشیمون بشه پس احساس گناه نکن باشه
فالو و لایک یادتون نره❤🤝
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۳.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.