my fierce daddy
##my_fierce_daddy
#p_18
م.ته: آره خب من بعد از حرفایی که پشت تلفن بهم زدی فکر کردم و گفتم برای جبرانش میتونم رضایت بدم و شما دوتا باهم ازدواج کنید
ته: مامان الان داری جدی حرف میزنی یا تیکه میندازی
م.ته: نه پسرم جدیم . حقیقتا خودمم از ات خوشم میومد ولی بابات.....
ته: بابام نه سوجو
م.ته: باشه حالا، ولی سوجو نمیذاشت من حتا بیام پیشت
پرستار: جناب اقای کیم تهیونگ لطفا به پذیرش مراجعه کنید
پاشدیم رفتیم پذیرش که گفتن
پرستار: اقای کیم شما بفرمایید تو اون اتاق دکتر باهاتون کار داره و شما دوتا هم که میتونید ات رو ببینید
ته: مامان پیش ات چیزی نگی که عصبانی بشه ها
م.ته: خیالت تخت حواسم هست
ته: حلع . کوک بیا
کوک:جانن داداش
ته: حواست و جمع کن تا مامانم رفت چیزی بگه که ناراحت شه سریع حرفشو قطع کن
کوک: حلع
تق تق تق
دکتر:بفرمایید
ته: سلام دکتر با من کار داشتید
دکتر: به به اقای کیم بهترید؟
ته: شکر فعلا که خوبیم
دکتر: خب اقای کیم بفرمایید بشینید
نشستم روی صندلی و گفتم
ته: انگار باهام کار داشتید
دکتر: او بله بله ببنید اقای کیم الان خانوم ات رو میتونیم مرخص کنیم ولی به یه شرط
ته: چه شرطی
دکتر: اینکه هیچ وقت ات رو ناراحت نکنید ممکنه فشار عصبی اون رو برای همیشه از یش شما ببره
ته: چشم چشم من اصلا غلط بکنم عصبانیش کنم
دکتر : میتونید برید کار های ترخیصشو انجام بدید
ته:چشم با اجازه
دکتر: خدانگهدار
رفتم سمت اتاق ات
تق تق تق
ته: زیادی خلوت نکنید پرو میشید
ات: ته فک کردم رفتی
ته: برم؟به همین خیال باش
ات: ته
ته: جانم
ات: عااااام مامانت میخواد ما باهم ازدواج کنیم
ته: اوهوم بهم گفت
م.ته: خب میریم بیرون یکم باهم حرف بزنید
ته: مگه خواستگاریهههه وایسید برم کارای ترخیص ات رو انجام بدم و بیام باهم بریم خونه
ات و کوک و مادر ته باهم : ترخیص؟
ته: بله دوستان ترخیص به معنی مرخص شدنه جایی رو از قلم ننداختم؟
ات: وااااااای ته شوخی میکنی دیگه
ته: آیا بر این چهره شوخی میبینی ؟
ات: یعنی واقعا دارم از اینجا میرم بیرون؟
ته: نه داری میای تو چه سوالاییه میپرسی صبر کن الان میام
رفتم سمت پذیرش کارای ترخیص و انجام دادم داشتم میرفتم که دیدم یه پسره ای نشسته و وسط سالن بیمارستان گل میفروشه
رفتم سمتش و گفتم
ته: بچه جون اخه اینجا جای گل فروختنه حالا سه تا گل رز بده من
پسرک داشت گل ها رو جدا میکرد که گفت
پسر بچه: میدونم عمو. بیمارستان درامد نداره
ولی مامانم این اتاق بستریه و میخوام پیشش باشم بابامم بیرون داره کار میکنه که پول عمل مامانم و بده. بفرمایید
گل ها رو ازش گرفتم
ته: پاشو بریم پذیرش
دست پیر بچه رو گرفتم رفتم پول تمام عمل و داروهای مامانش و دادم و رومو کردم به آسمون
...........ادامه دارد.............
#p_18
م.ته: آره خب من بعد از حرفایی که پشت تلفن بهم زدی فکر کردم و گفتم برای جبرانش میتونم رضایت بدم و شما دوتا باهم ازدواج کنید
ته: مامان الان داری جدی حرف میزنی یا تیکه میندازی
م.ته: نه پسرم جدیم . حقیقتا خودمم از ات خوشم میومد ولی بابات.....
ته: بابام نه سوجو
م.ته: باشه حالا، ولی سوجو نمیذاشت من حتا بیام پیشت
پرستار: جناب اقای کیم تهیونگ لطفا به پذیرش مراجعه کنید
پاشدیم رفتیم پذیرش که گفتن
پرستار: اقای کیم شما بفرمایید تو اون اتاق دکتر باهاتون کار داره و شما دوتا هم که میتونید ات رو ببینید
ته: مامان پیش ات چیزی نگی که عصبانی بشه ها
م.ته: خیالت تخت حواسم هست
ته: حلع . کوک بیا
کوک:جانن داداش
ته: حواست و جمع کن تا مامانم رفت چیزی بگه که ناراحت شه سریع حرفشو قطع کن
کوک: حلع
تق تق تق
دکتر:بفرمایید
ته: سلام دکتر با من کار داشتید
دکتر: به به اقای کیم بهترید؟
ته: شکر فعلا که خوبیم
دکتر: خب اقای کیم بفرمایید بشینید
نشستم روی صندلی و گفتم
ته: انگار باهام کار داشتید
دکتر: او بله بله ببنید اقای کیم الان خانوم ات رو میتونیم مرخص کنیم ولی به یه شرط
ته: چه شرطی
دکتر: اینکه هیچ وقت ات رو ناراحت نکنید ممکنه فشار عصبی اون رو برای همیشه از یش شما ببره
ته: چشم چشم من اصلا غلط بکنم عصبانیش کنم
دکتر : میتونید برید کار های ترخیصشو انجام بدید
ته:چشم با اجازه
دکتر: خدانگهدار
رفتم سمت اتاق ات
تق تق تق
ته: زیادی خلوت نکنید پرو میشید
ات: ته فک کردم رفتی
ته: برم؟به همین خیال باش
ات: ته
ته: جانم
ات: عااااام مامانت میخواد ما باهم ازدواج کنیم
ته: اوهوم بهم گفت
م.ته: خب میریم بیرون یکم باهم حرف بزنید
ته: مگه خواستگاریهههه وایسید برم کارای ترخیص ات رو انجام بدم و بیام باهم بریم خونه
ات و کوک و مادر ته باهم : ترخیص؟
ته: بله دوستان ترخیص به معنی مرخص شدنه جایی رو از قلم ننداختم؟
ات: وااااااای ته شوخی میکنی دیگه
ته: آیا بر این چهره شوخی میبینی ؟
ات: یعنی واقعا دارم از اینجا میرم بیرون؟
ته: نه داری میای تو چه سوالاییه میپرسی صبر کن الان میام
رفتم سمت پذیرش کارای ترخیص و انجام دادم داشتم میرفتم که دیدم یه پسره ای نشسته و وسط سالن بیمارستان گل میفروشه
رفتم سمتش و گفتم
ته: بچه جون اخه اینجا جای گل فروختنه حالا سه تا گل رز بده من
پسرک داشت گل ها رو جدا میکرد که گفت
پسر بچه: میدونم عمو. بیمارستان درامد نداره
ولی مامانم این اتاق بستریه و میخوام پیشش باشم بابامم بیرون داره کار میکنه که پول عمل مامانم و بده. بفرمایید
گل ها رو ازش گرفتم
ته: پاشو بریم پذیرش
دست پیر بچه رو گرفتم رفتم پول تمام عمل و داروهای مامانش و دادم و رومو کردم به آسمون
...........ادامه دارد.............
۸.۴k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.