my fierce daddy
#my_fierce_daddy
#p_19
ته: اینم شیرینی مرخص شدن ات
رفتیم سمت ماشین و ات و مامانم سوار شدن
کوک:ته یه لحظه بیا
ته: جانم داداش
کوک: حقیقتش وقت نشد با ات حرف بزنم
ته: اشکال نداره مامانم میگم باهاش حرف بزنه
کوک: نه نه نه بعد از ظهر میام پیشت باهاش حرف بزنم
ته: حلع دمتم گرم
کوک: خو برو منتظرن
ته: نمیای؟
کوک: د اخه ابله ماشینم و بزارم و بیام گمشو دیگه
ته: هوووو چته حالا به خودت میپری گمرو
کوک: گگگگ
ته:گگگگگگگگگ
کوک:گگگگگگگگگ
ته:گگ.....
ات: اگه لازم دونستید بیاید
ته: گمشو کوک. دارم میام
کوک: خب کار نداری
ته: قربونت
کوک: قربون خودت
ته: قربون خود خودت
کوک: قربون خود خود خودت
ته:کوک میگیرم میزنمت برو
بلاخره از کوک جدا شدم و سوار ماشین شدم
ات: کوک نمیاد
ته: با ماشین خودش میاد
م.ته: واییی کیفم تو ماشین کوکه نگه دار ته
ته: بعد از ظهر میاد میگم بیاره
م.ته: حلع
رسیدیم خونه و مامانم رفت اتاق خودش و به اجوما گفتم ات و ببرن اتاقش منم وسایلاشو میارم
یهو صدای جیغ ات اومد
دویدم سمت اتاق ات و گفتم
ته: چی شده
ات: تهههه این اتاق منه؟(باذوق)
ته: واااای ات خدا بگم چیکارت کنه ترسیدم
ات پرید بغلم و گفت
ات: من قربونت برمممممممم
ته: خدانکنه عزیزم برو حالا اینا هنوز کمه برو لباسات و عوض کن و بیا پایین ناهار
.......... ادامه دارد............
#p_19
ته: اینم شیرینی مرخص شدن ات
رفتیم سمت ماشین و ات و مامانم سوار شدن
کوک:ته یه لحظه بیا
ته: جانم داداش
کوک: حقیقتش وقت نشد با ات حرف بزنم
ته: اشکال نداره مامانم میگم باهاش حرف بزنه
کوک: نه نه نه بعد از ظهر میام پیشت باهاش حرف بزنم
ته: حلع دمتم گرم
کوک: خو برو منتظرن
ته: نمیای؟
کوک: د اخه ابله ماشینم و بزارم و بیام گمشو دیگه
ته: هوووو چته حالا به خودت میپری گمرو
کوک: گگگگ
ته:گگگگگگگگگ
کوک:گگگگگگگگگ
ته:گگ.....
ات: اگه لازم دونستید بیاید
ته: گمشو کوک. دارم میام
کوک: خب کار نداری
ته: قربونت
کوک: قربون خودت
ته: قربون خود خودت
کوک: قربون خود خود خودت
ته:کوک میگیرم میزنمت برو
بلاخره از کوک جدا شدم و سوار ماشین شدم
ات: کوک نمیاد
ته: با ماشین خودش میاد
م.ته: واییی کیفم تو ماشین کوکه نگه دار ته
ته: بعد از ظهر میاد میگم بیاره
م.ته: حلع
رسیدیم خونه و مامانم رفت اتاق خودش و به اجوما گفتم ات و ببرن اتاقش منم وسایلاشو میارم
یهو صدای جیغ ات اومد
دویدم سمت اتاق ات و گفتم
ته: چی شده
ات: تهههه این اتاق منه؟(باذوق)
ته: واااای ات خدا بگم چیکارت کنه ترسیدم
ات پرید بغلم و گفت
ات: من قربونت برمممممممم
ته: خدانکنه عزیزم برو حالا اینا هنوز کمه برو لباسات و عوض کن و بیا پایین ناهار
.......... ادامه دارد............
۶.۳k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.