my fierce daddy
#my_fierce_daddy
#P_17
گوشیم زنگ خورد گوشیمو از کت دراوردم و نگاهی به صفحه گوشی انداختم
مامانم بود
ته:الو
م.ته: الو پسرم کجایی
ته: پیش ات چطور
م.ته: هیچی میخواستم بگم بیای باهم بریم بیمارستان اگه اونجایی بمون تا من بیام
ته:باشه باشه
تلفنو قطع کردم نگاهی به ات کردم که دیدم همینطور که داشته خوراکی میخورده خوابش برده. خوراکی ها رو برداشتم گذاشتم تو کشو اروم پتو رو روش کشیدم و پیشونیش و بوسیدم و کتارش نشستم
تق تق تق.....
در اتاق و باز کردن و با مامانم و کوک مواجه شدم
بهشون گفتم که ات خوابه بریم بیرون تا بیدار که شد
رفتیم تو حیاط و روی یک نیمکت زیر درخت نشستیم مامانم سرش تو گوشیش بود و کوک هم داشت با یه گربه که اومده بود پیشمون بازی میکرد
رفتم به بهونه این که منم میخوام با کوک پیش گربه باشم نشستم پیش کوک و اروم جوری که فقط کوک بشنوه گفتم
ته:کوک
کوک: بله
ته:برملا شد
کوک: چی برملا شد
ته: حواسم نبود داشتم با ات حرف میزدم بهش گفتم مافیام
کوک: خب به سلامتی
ته: کوکککککک
کوک: خا چته انتظار داری جشن بگیرم
ته: نه من انتظار ندارم جشن بگیرن میترسم ات نظرش عوض شه
کوک: نظرش راجب چی عوض شه
ته:کوكککککک چرا انقد کولی بازی در میاری
کوک:د اخه مرتیکه حمال من چن بدونم چی میگی
ته: دارم میکم ات اگه نظرش غوض شد که باهم باشیم چی
کوک: نترس نمیزارم
ته:نمیزاری؟
کوک: عا
ته: چطوری نمیزاری
کوک: هووففففف خو ببین الان بعد مامانت میرم پیش ات و باهاش حرف میزنم
ته: کوک خرابش نکنی؟
کوک: ای بابااااااا اثن هیچکاری برای توی ابله نمیکنم برو گمشو
ته: ن ن ن برو درسش کن
کوک:نمیرم
ته:تو را خدا برو
کوک: نمیرم
ته: نرو
پاشدم رفتم پیش مامانم و یه نکاهی بهم انداخت
م.ته: چیه
ته: هیچی
م.ته: اک
دوباره سرشو تو گوشی کرد ولی بازم روشو طرفم چرخوند
م.ته:پاشو برو ببین عروسم به هوش نیومده؟
ته:چی؟
م.ته: کری؟
ته: عروست؟
م.ته: اره خب من............
.........ادامه دارد......
#اد_وی
#P_17
گوشیم زنگ خورد گوشیمو از کت دراوردم و نگاهی به صفحه گوشی انداختم
مامانم بود
ته:الو
م.ته: الو پسرم کجایی
ته: پیش ات چطور
م.ته: هیچی میخواستم بگم بیای باهم بریم بیمارستان اگه اونجایی بمون تا من بیام
ته:باشه باشه
تلفنو قطع کردم نگاهی به ات کردم که دیدم همینطور که داشته خوراکی میخورده خوابش برده. خوراکی ها رو برداشتم گذاشتم تو کشو اروم پتو رو روش کشیدم و پیشونیش و بوسیدم و کتارش نشستم
تق تق تق.....
در اتاق و باز کردن و با مامانم و کوک مواجه شدم
بهشون گفتم که ات خوابه بریم بیرون تا بیدار که شد
رفتیم تو حیاط و روی یک نیمکت زیر درخت نشستیم مامانم سرش تو گوشیش بود و کوک هم داشت با یه گربه که اومده بود پیشمون بازی میکرد
رفتم به بهونه این که منم میخوام با کوک پیش گربه باشم نشستم پیش کوک و اروم جوری که فقط کوک بشنوه گفتم
ته:کوک
کوک: بله
ته:برملا شد
کوک: چی برملا شد
ته: حواسم نبود داشتم با ات حرف میزدم بهش گفتم مافیام
کوک: خب به سلامتی
ته: کوکککککک
کوک: خا چته انتظار داری جشن بگیرم
ته: نه من انتظار ندارم جشن بگیرن میترسم ات نظرش عوض شه
کوک: نظرش راجب چی عوض شه
ته:کوكککککک چرا انقد کولی بازی در میاری
کوک:د اخه مرتیکه حمال من چن بدونم چی میگی
ته: دارم میکم ات اگه نظرش غوض شد که باهم باشیم چی
کوک: نترس نمیزارم
ته:نمیزاری؟
کوک: عا
ته: چطوری نمیزاری
کوک: هووففففف خو ببین الان بعد مامانت میرم پیش ات و باهاش حرف میزنم
ته: کوک خرابش نکنی؟
کوک: ای بابااااااا اثن هیچکاری برای توی ابله نمیکنم برو گمشو
ته: ن ن ن برو درسش کن
کوک:نمیرم
ته:تو را خدا برو
کوک: نمیرم
ته: نرو
پاشدم رفتم پیش مامانم و یه نکاهی بهم انداخت
م.ته: چیه
ته: هیچی
م.ته: اک
دوباره سرشو تو گوشی کرد ولی بازم روشو طرفم چرخوند
م.ته:پاشو برو ببین عروسم به هوش نیومده؟
ته:چی؟
م.ته: کری؟
ته: عروست؟
م.ته: اره خب من............
.........ادامه دارد......
#اد_وی
۴.۲k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.