سلطنت راز آلود
//سلطنت راز آلود//
پارت 70
احساس خستگی تمام بدنش را احاطه کرده بود توان تکان داد دست و پاهایش را نداشت انگار مدتی زیادی در خواب فرو رفته بود
پلک های سنگینش را باز کرد با دیدن چهره نگران برادرش مواجه شد و با نگرانی چیز های میگفت که برای او نامعفوم بود
آدریانو با تعجب به چهره خواهرش نگاه میکرد و دستی به صورت او کشید و خطاب به کنیز گفت
آدریانو : زود باش طبیب رو خبر کن خواهرم داره بهوش میان
مارتا : چشم عالیجناب
آدریانو : ریونا خوبی صدامو میشنوی
اما برای او هنوزم هم کلمات و حرکات او نامعفوم بود و انگار هنوزم هم خواب میدید
.......
طبیب بعد از چک کردن وضعیت اش رو به تعظيمی کرد و به سالن اقامت گاه برگشت و بعد از تعظيمی دوباره جلوی آدریانو گفت
.....ملکه جوان حالشون کاملا خوبه دیگر هیچ جایی نگرانی نیست خوردن کاملا آن دارو های گیاهی خیلی زود اثر گذاشته
آدریانو خوشحال از حال خواهرش به سمته اتاق خواب قدم برداشت
او درحال که یه تاجه تخت تکیه داده بود از پنجره به بیرون نگاه میکرد
با صدای برداشت از افکارش بيرون اومد
آدریانو : چرا نشستی هنوز حالت خوب نشده باید استراحت کنی
نگاهش را از پنجره گرفت و به برادرش داد و لبخند بی جونی زد دیدن برادرش بعد از این همه مدت برایش خوشآیند ترین چیز بود با زبونش لبهایش را خیس کرد تا کمی از خشکي اش را بر طرف کند و زمزمه وارد گفت
الویز : خوبم..به اندازه کافی خوابیدم ببین تمام بدنم خشک شده
آدریانو کنارش بر روی تخت نشست و دستش را گرفت
آدریانو : معذرت میخوام من بهت قول داده بودم همیشه ازت مراقبت میکنم ولی حالا....
نفس عمیقی کشید و از ادامه دادن حرفش سر باز زد الویز دست ديگرش را روی دست او گذاشت
الویز : تقصیر تو نیست نگران نباش میبینی که حالم خوبه یه اتفاق بود
اما او بدون حتا کوچک ترین تعقیری در چهره اش نگاهش را به زمین دوخت بود الویز وقتی سکوتش را دید دستش را بر روی گونه برادرش گذاشت
الویز : بهت که گفتم حالم خوبه درضمن تو این همه مدت کجا بودی باید همه چیز برام تعریف کنی....
ساریتا سراسیم وارد اتاق شد و باعث قطع شدن حرف او شد با دیدن آدریانو تعظيمی کرد و سرش را پایین انداخت
ساریتا : گستاخی مرا ببخشید نمیخواستم مزاحم اوقات شما بشوم
آدریانو : نه اشکالی نداره منم داشتم میرفتم
بوسه بر روی سر خواهرش زد و از روی تخت بلند شد
آدریانو : مراقب خودت باش
الویز لبخندی زد و او اتاق را ترک کرد،
پارت 70
احساس خستگی تمام بدنش را احاطه کرده بود توان تکان داد دست و پاهایش را نداشت انگار مدتی زیادی در خواب فرو رفته بود
پلک های سنگینش را باز کرد با دیدن چهره نگران برادرش مواجه شد و با نگرانی چیز های میگفت که برای او نامعفوم بود
آدریانو با تعجب به چهره خواهرش نگاه میکرد و دستی به صورت او کشید و خطاب به کنیز گفت
آدریانو : زود باش طبیب رو خبر کن خواهرم داره بهوش میان
مارتا : چشم عالیجناب
آدریانو : ریونا خوبی صدامو میشنوی
اما برای او هنوزم هم کلمات و حرکات او نامعفوم بود و انگار هنوزم هم خواب میدید
.......
طبیب بعد از چک کردن وضعیت اش رو به تعظيمی کرد و به سالن اقامت گاه برگشت و بعد از تعظيمی دوباره جلوی آدریانو گفت
.....ملکه جوان حالشون کاملا خوبه دیگر هیچ جایی نگرانی نیست خوردن کاملا آن دارو های گیاهی خیلی زود اثر گذاشته
آدریانو خوشحال از حال خواهرش به سمته اتاق خواب قدم برداشت
او درحال که یه تاجه تخت تکیه داده بود از پنجره به بیرون نگاه میکرد
با صدای برداشت از افکارش بيرون اومد
آدریانو : چرا نشستی هنوز حالت خوب نشده باید استراحت کنی
نگاهش را از پنجره گرفت و به برادرش داد و لبخند بی جونی زد دیدن برادرش بعد از این همه مدت برایش خوشآیند ترین چیز بود با زبونش لبهایش را خیس کرد تا کمی از خشکي اش را بر طرف کند و زمزمه وارد گفت
الویز : خوبم..به اندازه کافی خوابیدم ببین تمام بدنم خشک شده
آدریانو کنارش بر روی تخت نشست و دستش را گرفت
آدریانو : معذرت میخوام من بهت قول داده بودم همیشه ازت مراقبت میکنم ولی حالا....
نفس عمیقی کشید و از ادامه دادن حرفش سر باز زد الویز دست ديگرش را روی دست او گذاشت
الویز : تقصیر تو نیست نگران نباش میبینی که حالم خوبه یه اتفاق بود
اما او بدون حتا کوچک ترین تعقیری در چهره اش نگاهش را به زمین دوخت بود الویز وقتی سکوتش را دید دستش را بر روی گونه برادرش گذاشت
الویز : بهت که گفتم حالم خوبه درضمن تو این همه مدت کجا بودی باید همه چیز برام تعریف کنی....
ساریتا سراسیم وارد اتاق شد و باعث قطع شدن حرف او شد با دیدن آدریانو تعظيمی کرد و سرش را پایین انداخت
ساریتا : گستاخی مرا ببخشید نمیخواستم مزاحم اوقات شما بشوم
آدریانو : نه اشکالی نداره منم داشتم میرفتم
بوسه بر روی سر خواهرش زد و از روی تخت بلند شد
آدریانو : مراقب خودت باش
الویز لبخندی زد و او اتاق را ترک کرد،
- ۹.۲k
- ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط