شراب سرخ پارت ۷۵
شراب سرخ پارت ۷۵
#red_wine🍷
جیمین: نه چطور؟
یونگی کلافه گفت: فاک.. اگه مبایل همراهش بود راحت میتونستم ردشو از طریق مبایل بزنم..
چشمانم را عاجزانه محکم روی هم فشردم..
کاش مرد... اینقدر برای جلوگیری از فرار ا.ت پافشاری نمیکردی! کاش میزاشتی اون بره و توهم اینقدر قلبت سنگینی نکنه.
سرم از هجوم هر فکری خودداری میکرد ، کاری نبود نکرده باشیم ولی هیچی از ا.ت دستگیرمون نشد ..
با صدای سند پیام همگی نگاهمان به سوی گوشی روی میز چرخید..
تپیدن قلبم هر لحظه تند و تندتر میشد..
برای اولین بار میترسیدم ، میترسیدم پیام را باز کنم و با چیزی که نباید مواجه میشدم.
یونگی سریع از جایش بلند شد و به سمت گوشی امد و با نگاهش به من التماس کرد تا پیام را باز کنم..
اما من داشتم میمیرم اگر خبر بدی از ا.ت بهم میرسید نمیدونستم باید چیکار میکردم.
پیام را باز کردم با دیدن فیلم پاهایم سست شد و روی صندلی افتادم..
جیمین و بقیه نگران سمتم اومدن و کنارم ایستادن..
نامجون پر از استرس گفت:فیلمه!!
جیمین:پلیش کن تهیونگ!
دهانم از اضطراب خشک شده بود و ته گلویم به تلخی میزد..
با کلی شک و تردید ویدیو های پلی کردم..
صدای زجه های ا.ت درون فیلم پخش شد، با شنیدن صدای درد الودش نیش اشکی در چشمانم جاری شد ..
نفس هایم تند شد و با خشم دم و بازدم میکردم...
داشتم خودم را کنترل میکردم تا برای بار دوم مبایل را پرت نکنم اون حرومزاده ها داشتن ا.ت رو میزدن داشتن زن منو کتک میزدن..
صدای جیغ های ا.ت حال همه مان را بهم ریخت..
بغض به گلویم چنگ زد..
#red_wine🍷
جیمین: نه چطور؟
یونگی کلافه گفت: فاک.. اگه مبایل همراهش بود راحت میتونستم ردشو از طریق مبایل بزنم..
چشمانم را عاجزانه محکم روی هم فشردم..
کاش مرد... اینقدر برای جلوگیری از فرار ا.ت پافشاری نمیکردی! کاش میزاشتی اون بره و توهم اینقدر قلبت سنگینی نکنه.
سرم از هجوم هر فکری خودداری میکرد ، کاری نبود نکرده باشیم ولی هیچی از ا.ت دستگیرمون نشد ..
با صدای سند پیام همگی نگاهمان به سوی گوشی روی میز چرخید..
تپیدن قلبم هر لحظه تند و تندتر میشد..
برای اولین بار میترسیدم ، میترسیدم پیام را باز کنم و با چیزی که نباید مواجه میشدم.
یونگی سریع از جایش بلند شد و به سمت گوشی امد و با نگاهش به من التماس کرد تا پیام را باز کنم..
اما من داشتم میمیرم اگر خبر بدی از ا.ت بهم میرسید نمیدونستم باید چیکار میکردم.
پیام را باز کردم با دیدن فیلم پاهایم سست شد و روی صندلی افتادم..
جیمین و بقیه نگران سمتم اومدن و کنارم ایستادن..
نامجون پر از استرس گفت:فیلمه!!
جیمین:پلیش کن تهیونگ!
دهانم از اضطراب خشک شده بود و ته گلویم به تلخی میزد..
با کلی شک و تردید ویدیو های پلی کردم..
صدای زجه های ا.ت درون فیلم پخش شد، با شنیدن صدای درد الودش نیش اشکی در چشمانم جاری شد ..
نفس هایم تند شد و با خشم دم و بازدم میکردم...
داشتم خودم را کنترل میکردم تا برای بار دوم مبایل را پرت نکنم اون حرومزاده ها داشتن ا.ت رو میزدن داشتن زن منو کتک میزدن..
صدای جیغ های ا.ت حال همه مان را بهم ریخت..
بغض به گلویم چنگ زد..
۳.۰k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.