شراب سرخ پارت ۷۴
شراب سرخ پارت ۷۴
#red_wine🍷 #red_wine🍷
خواستم دهنم را باز کنم که جیمین با حالت خیلی آرامی گفت: ا.ت زندست یونگی.. اما اگه ما دیر کنیم ممکنه کار از پشیمانی بگذره..
یونگی شوکه شد و من من کنان با خوشحالی گفت:چ..چی..چی ا.ت زندهست؟ چطوری اخه؟اما اونا به من گفتن کشتنش اونا گفتن ا.ت تو تصادف مرده.....
نتونستم تحمل کنم دیگر صبری نبود که بخوام تحمل کنم..
عربده زدم: اره زندست! اما اگه تو سریع به خودت نجنبی و کمک مون نکنی ا.ت بخاطر لفت لفت کردن تو میمیره ..
یونگی شوکه شد فهمید قضیه خیلی جدی تر از ان است که الان به خوشحالی اش بابت زنده ماندن رفیقش بپردازد.
نامجون وقتی وضعیت بهم ریختهام را دید گفت: من با جک میرم همه چیزو فراهم میکنم..
+ سریع نامجون..
ساعت تقریبا از نه شب گذشته بود و ما هنوز با وجود هکر حرفهای مون هیچی از ا.ت پیدا نکرده بودیم..
یونگی: ا.ت تلفن همراهی چیزی همراهش نداشت..؟
جیمین: نه چطور؟
یونگی کلافه گفت: فاک.. اگه مبایل همراهش بود راحت میتونستم ردشو از طریق مبایل بزنم..
چشمانم را عاجزانه محکم روی هم فشردم..
کاش مرد... اینقدر برای جلوگیری از فرار ا.ت پافشاری نمیکردی! کاش میزاشتی اون بره و توهم اینقدر قلبت سنگینی نکنه.
سرم از هجوم هر فکری خودداری میکرد ، کاری نبود نک
#red_wine🍷 #red_wine🍷
خواستم دهنم را باز کنم که جیمین با حالت خیلی آرامی گفت: ا.ت زندست یونگی.. اما اگه ما دیر کنیم ممکنه کار از پشیمانی بگذره..
یونگی شوکه شد و من من کنان با خوشحالی گفت:چ..چی..چی ا.ت زندهست؟ چطوری اخه؟اما اونا به من گفتن کشتنش اونا گفتن ا.ت تو تصادف مرده.....
نتونستم تحمل کنم دیگر صبری نبود که بخوام تحمل کنم..
عربده زدم: اره زندست! اما اگه تو سریع به خودت نجنبی و کمک مون نکنی ا.ت بخاطر لفت لفت کردن تو میمیره ..
یونگی شوکه شد فهمید قضیه خیلی جدی تر از ان است که الان به خوشحالی اش بابت زنده ماندن رفیقش بپردازد.
نامجون وقتی وضعیت بهم ریختهام را دید گفت: من با جک میرم همه چیزو فراهم میکنم..
+ سریع نامجون..
ساعت تقریبا از نه شب گذشته بود و ما هنوز با وجود هکر حرفهای مون هیچی از ا.ت پیدا نکرده بودیم..
یونگی: ا.ت تلفن همراهی چیزی همراهش نداشت..؟
جیمین: نه چطور؟
یونگی کلافه گفت: فاک.. اگه مبایل همراهش بود راحت میتونستم ردشو از طریق مبایل بزنم..
چشمانم را عاجزانه محکم روی هم فشردم..
کاش مرد... اینقدر برای جلوگیری از فرار ا.ت پافشاری نمیکردی! کاش میزاشتی اون بره و توهم اینقدر قلبت سنگینی نکنه.
سرم از هجوم هر فکری خودداری میکرد ، کاری نبود نک
۱.۸k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.