part
part 7.
ا.ت : واقعااا ؟
یوری : واقعا واقعا
ا.ت : ولی من دوست ندارم
یوری : چرا
ا.ت : عاشقتمممم
یوری : ا.ت رو بغل کردم و رفتیم پیش بچه ها
( چیه فکر کردین منحرفش میکنمممم )
یوری : دستم رو شونه ی ا.ت
کالیکس : عه برگشتننن
میکا : هه آره
ا.ت : بچه ها غذا اومد
میکا : یسسسس
غذا رو خوردن و یوری و کالیکس میکا و ا.ت رو رسوندن
میکا : ا.ت میدونی ؟
ا.ت : چیو ؟
میکا : منو کالیکس از این به بعد باهم رل ایم
ا.ت : چه جالب منو جوجه هم همینطور
میکا : جوجه کیه
ا.ت : یوریه دیگه
میکا : عه
ا.ت : آره فکر کردی خودت فقط دوست پسر داری ؟
میکا : 😛
و رفتن خوابیدن
صبح روز بعد
ا.ت : دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
ا.ت : عه جوجه زنگ زده جواب دادم
یوری : سلام عشقم
ا.ت : سلام
یوری : خوبی
ا.ت : آره مرسی حالا چی شده
یوری : پسر خاله کیفرت زنگ زده میگه من ا.ت رو چرا با تو دیدم
ا.ت : ای خدا
یوری : ...
ا.ت : واقعااا ؟
یوری : واقعا واقعا
ا.ت : ولی من دوست ندارم
یوری : چرا
ا.ت : عاشقتمممم
یوری : ا.ت رو بغل کردم و رفتیم پیش بچه ها
( چیه فکر کردین منحرفش میکنمممم )
یوری : دستم رو شونه ی ا.ت
کالیکس : عه برگشتننن
میکا : هه آره
ا.ت : بچه ها غذا اومد
میکا : یسسسس
غذا رو خوردن و یوری و کالیکس میکا و ا.ت رو رسوندن
میکا : ا.ت میدونی ؟
ا.ت : چیو ؟
میکا : منو کالیکس از این به بعد باهم رل ایم
ا.ت : چه جالب منو جوجه هم همینطور
میکا : جوجه کیه
ا.ت : یوریه دیگه
میکا : عه
ا.ت : آره فکر کردی خودت فقط دوست پسر داری ؟
میکا : 😛
و رفتن خوابیدن
صبح روز بعد
ا.ت : دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
ا.ت : عه جوجه زنگ زده جواب دادم
یوری : سلام عشقم
ا.ت : سلام
یوری : خوبی
ا.ت : آره مرسی حالا چی شده
یوری : پسر خاله کیفرت زنگ زده میگه من ا.ت رو چرا با تو دیدم
ا.ت : ای خدا
یوری : ...
- ۱.۷k
- ۰۳ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط