چشمان دریایی
چشمان دریایی
♡p11.
ولی وقتشه تو هم طعم درد رو تجربه کنی .... وبا تیری که به سمو بازوی جئون نشونه رفت حرفش رو نصفه گذاشت .... جئون جونگکوک و البته شما جناب کیم ....
$ آااااه
@ کوکککک نههه
مردک دیوونه تو چی میخوای دیگه ها ؟؟؟
....: من ؟ من حقمو میخوام من انتقام میخوام واسه قراری زدین زیرش و کلی به من ضرر زدین و تقاص کارتون...مرگ؟ او نه درد کشیدنه
ببریدشون تو اون اتاق و ببندینشون ....
( ببین با پسرایمن اینجوری حرف نزن گوه هم زیاد نخور 😤)
$ ولم کن ... مگه من با تو چه دشمنی داشتم ؟؟ ها ؟
@ ولمون کن مردک دیوونه!!!
...: شوخی جالبی بود .... تو وجودت برای من خود شکسته و همین دلیل محکمی برای نابود کردنته ولی نه به این زودی 😏
ویو ات
رسیدم به یه در سفید که از توش صدای اه و ناله ی اشنا میومد صدایی از روی درد .... ( ذهن هاتون رو بشورید 😶)
آروم لای در رو باز کردم و نگاه کردم بله درست بود تهیونگ و همون پسره .... وایسا این خیلی آشنا میزنه که .....
اما چند نفر ریختن سرشون و دارن تا حد مرگ میزنن شون و اتاق هم پر ادمه نمیتونستم وایسم و نگاه کنم ولی اگه بی گدار به آب بزنم هم اونا کشته میشن هم من پس با بیسیم به یسری از افرادم علامت دادم و منتظر شدم دیگه نمیتونستم هیچ کدومشون اونقدر طاقت نداشتن و مطمئنن با یه ضربه دیگه تموم میکردن پس در رو آروم باز کردم و بدون اینکه کسی متوجه بشه از پشت دونفرشون رو کشتم با صدای تفنگ بقیه سمتم هجوم آوردن و منم مقابله میکردم اما اونا خیلی زیاد بودن
دیگه نمیتونستم ادامه بدم و دستم هم آسیب دیده بود تقریبا نا امید شده بودم که بله .... بلخره اومدن .... نیرو ها به موقع رسیدن و کمکم کردن اما یهو ....
شرط ۵ لایک
♡p11.
ولی وقتشه تو هم طعم درد رو تجربه کنی .... وبا تیری که به سمو بازوی جئون نشونه رفت حرفش رو نصفه گذاشت .... جئون جونگکوک و البته شما جناب کیم ....
$ آااااه
@ کوکککک نههه
مردک دیوونه تو چی میخوای دیگه ها ؟؟؟
....: من ؟ من حقمو میخوام من انتقام میخوام واسه قراری زدین زیرش و کلی به من ضرر زدین و تقاص کارتون...مرگ؟ او نه درد کشیدنه
ببریدشون تو اون اتاق و ببندینشون ....
( ببین با پسرایمن اینجوری حرف نزن گوه هم زیاد نخور 😤)
$ ولم کن ... مگه من با تو چه دشمنی داشتم ؟؟ ها ؟
@ ولمون کن مردک دیوونه!!!
...: شوخی جالبی بود .... تو وجودت برای من خود شکسته و همین دلیل محکمی برای نابود کردنته ولی نه به این زودی 😏
ویو ات
رسیدم به یه در سفید که از توش صدای اه و ناله ی اشنا میومد صدایی از روی درد .... ( ذهن هاتون رو بشورید 😶)
آروم لای در رو باز کردم و نگاه کردم بله درست بود تهیونگ و همون پسره .... وایسا این خیلی آشنا میزنه که .....
اما چند نفر ریختن سرشون و دارن تا حد مرگ میزنن شون و اتاق هم پر ادمه نمیتونستم وایسم و نگاه کنم ولی اگه بی گدار به آب بزنم هم اونا کشته میشن هم من پس با بیسیم به یسری از افرادم علامت دادم و منتظر شدم دیگه نمیتونستم هیچ کدومشون اونقدر طاقت نداشتن و مطمئنن با یه ضربه دیگه تموم میکردن پس در رو آروم باز کردم و بدون اینکه کسی متوجه بشه از پشت دونفرشون رو کشتم با صدای تفنگ بقیه سمتم هجوم آوردن و منم مقابله میکردم اما اونا خیلی زیاد بودن
دیگه نمیتونستم ادامه بدم و دستم هم آسیب دیده بود تقریبا نا امید شده بودم که بله .... بلخره اومدن .... نیرو ها به موقع رسیدن و کمکم کردن اما یهو ....
شرط ۵ لایک
۲.۷k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.