چشمان دریایی
چشمان دریایی
♡p10.
و شروع کرد به گشتن در راه با ترین نفر روبه رو شد تلاش میکرد تا جایی که میشد از نفتکش استفاده نکند اما صدایی در ذهنش دائم تکرار میشد * اگه نکشی کشته میشی *
ویو تهیونگ
بعد از اینکه مطمئن شدم ات رفت برگشتم اما دیر بود پیدام کرده بودن و چاره ای جز جنگ نداشتم پس شروع کردم کشتم تا کشته نشم چند ساعت بعد از سالن اصلی بیرون اومدم و توی راهرو بودم فکر میکردم همرو کشتیم پس به ات علامت دادم تا دکمرو فشار بده اما نه همه رو نه با تیری که به دستم خورد به خودم اومدم ( خدا نکنه 😨😰) بله درست حدس زده بودم خودش بود جئون جوگکوک ....
علامت جونگکوک $
$ او سلام دوست قدیمی ( با طعنه )
میبینم زود قضاوت کردی ، دوباره ...
@ چند بار بگم تو اون کوک قدیم نیستی من با کوکی دوست بودم نه با جئون جونگکوک بی رحم
$ او معلومه که آدم تغییر میکنه دوست من وقتی
تفنگش رو روی سر تهیونگ گذاشت و با حالتی حرصی گفت :
پدر و مادر یه پسر بچه رو ازش بگیرن
@ خوب تو هم انتقام گرفتی تو هم خانوادم ازم گرفتی ، خانواده اون دختر بچه بی گناهو گرفتی !!
$ هه بی گناه ؟ بچه اون مردک بودن خودش گناهه!
@ بهش حق بده پدرت ازش اخازی کرد ، تهدیدشون کرد ، واسشون پاپوش دوخت تو اینا رو میدونی؟ از گذشت ها پدرت خبر داری ؟ ( همرو با آه و ناله میگه و توجه داشته باشین همش فیکه ، فیک !!!)
$ حرف کم اوردی داری نشونه میری سمت پدر من اره ؟؟ کور خوندی بهت این اجاز رو نمیدم !
( داره کتکش میزنه ! )
@ آه ... اما ... اما ... دارم راست میگم اون روزی هم که ازت خواستم بیای واسه همین بود اما تو از پشت بهم خنجر زدی گناه منو و تو و اون دختر چیه ؟ ها ؟ مگه تو خبر داشتی بابات کیه ؟ مگه من خبر داشتم ؟ مطمئن باش اون دختر هم خبر نداشت !
خواهش میکنم ازت بیا دست از این بکش بکش هات بردار بیا برگردی به همون روز های ساده ی خودمون مرگ جولیا کافی نبود ؟
ویو کوک
اشک توی چشمام جمع شد چه
روزای خوبی بود ...
یعنی داره راست میگه ؟ بهش اعتماد کنم ؟ ولی خوب درسته ما هیچ گناهی نداشتیم ما بچه بودیم که باید بچگی میکردیم که نکردیم باید زنگی میکردیم که نکردیم روزامون شده بود رنگ خون و شبامون طعم الکل و سیگار
بسه ماهم ادمیم ماهم عشق میخوایم ما هم محبت میخوایم
شاید بهتر باشه واسه یه بار تو عمرم ببخشم ، بگذرم ، کوتاه بیام و اعتماد کنم
کوک تفنگش رو انداخت و به اشک هاش اجازه پاین اومدن داد و الان فقط به همون چیزی داشت که تجربه میکرد آغوش گرم و امن برادرش ، دوستش همه چیزی که الان داشت خانوادش ...
...: او معذرت میخوام خلوت دوستانتون رو بهم میزم اما ما با هم یه قراری داشتیم جناب جئون و تو زدی زیرش پس وقتشه تو هم طعم درد کشیدن رو تجربه کنی ...
شرط پارت ۴ لایک و دو کامنت
♡p10.
و شروع کرد به گشتن در راه با ترین نفر روبه رو شد تلاش میکرد تا جایی که میشد از نفتکش استفاده نکند اما صدایی در ذهنش دائم تکرار میشد * اگه نکشی کشته میشی *
ویو تهیونگ
بعد از اینکه مطمئن شدم ات رفت برگشتم اما دیر بود پیدام کرده بودن و چاره ای جز جنگ نداشتم پس شروع کردم کشتم تا کشته نشم چند ساعت بعد از سالن اصلی بیرون اومدم و توی راهرو بودم فکر میکردم همرو کشتیم پس به ات علامت دادم تا دکمرو فشار بده اما نه همه رو نه با تیری که به دستم خورد به خودم اومدم ( خدا نکنه 😨😰) بله درست حدس زده بودم خودش بود جئون جوگکوک ....
علامت جونگکوک $
$ او سلام دوست قدیمی ( با طعنه )
میبینم زود قضاوت کردی ، دوباره ...
@ چند بار بگم تو اون کوک قدیم نیستی من با کوکی دوست بودم نه با جئون جونگکوک بی رحم
$ او معلومه که آدم تغییر میکنه دوست من وقتی
تفنگش رو روی سر تهیونگ گذاشت و با حالتی حرصی گفت :
پدر و مادر یه پسر بچه رو ازش بگیرن
@ خوب تو هم انتقام گرفتی تو هم خانوادم ازم گرفتی ، خانواده اون دختر بچه بی گناهو گرفتی !!
$ هه بی گناه ؟ بچه اون مردک بودن خودش گناهه!
@ بهش حق بده پدرت ازش اخازی کرد ، تهدیدشون کرد ، واسشون پاپوش دوخت تو اینا رو میدونی؟ از گذشت ها پدرت خبر داری ؟ ( همرو با آه و ناله میگه و توجه داشته باشین همش فیکه ، فیک !!!)
$ حرف کم اوردی داری نشونه میری سمت پدر من اره ؟؟ کور خوندی بهت این اجاز رو نمیدم !
( داره کتکش میزنه ! )
@ آه ... اما ... اما ... دارم راست میگم اون روزی هم که ازت خواستم بیای واسه همین بود اما تو از پشت بهم خنجر زدی گناه منو و تو و اون دختر چیه ؟ ها ؟ مگه تو خبر داشتی بابات کیه ؟ مگه من خبر داشتم ؟ مطمئن باش اون دختر هم خبر نداشت !
خواهش میکنم ازت بیا دست از این بکش بکش هات بردار بیا برگردی به همون روز های ساده ی خودمون مرگ جولیا کافی نبود ؟
ویو کوک
اشک توی چشمام جمع شد چه
روزای خوبی بود ...
یعنی داره راست میگه ؟ بهش اعتماد کنم ؟ ولی خوب درسته ما هیچ گناهی نداشتیم ما بچه بودیم که باید بچگی میکردیم که نکردیم باید زنگی میکردیم که نکردیم روزامون شده بود رنگ خون و شبامون طعم الکل و سیگار
بسه ماهم ادمیم ماهم عشق میخوایم ما هم محبت میخوایم
شاید بهتر باشه واسه یه بار تو عمرم ببخشم ، بگذرم ، کوتاه بیام و اعتماد کنم
کوک تفنگش رو انداخت و به اشک هاش اجازه پاین اومدن داد و الان فقط به همون چیزی داشت که تجربه میکرد آغوش گرم و امن برادرش ، دوستش همه چیزی که الان داشت خانوادش ...
...: او معذرت میخوام خلوت دوستانتون رو بهم میزم اما ما با هم یه قراری داشتیم جناب جئون و تو زدی زیرش پس وقتشه تو هم طعم درد کشیدن رو تجربه کنی ...
شرط پارت ۴ لایک و دو کامنت
۵.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.