چشمان دریایی
چشمان دریایی
♡p12.
که یهو با صدای گلوله ای از سمت تهیونگ باعث شد قلبم برای لحظه ای مکث کنه ...
ته دلم خالی شد ...
...: ههههه گفته بودم زندگیتون دسته منه ....
با چشم هایی پر از اشک سمت شون برگشتم تمام خاطراتم از مرگ خانوادم از جلو چشمم رد شد خون جلو چشمام رو گرفته بود دیگه رفتارام دست خودم نبود تنها چیزی با فکر انجامش دادم گفتم محافظا با شما این یکی رو باید خودم بکشم....
= مردک دیوونه حالا بهت نشون میدم حق تو از زندگی چیه ...
$ ته ... ته .... بیدار شو خواهش میکنم
هی دستامو باز باید
= باید به فجیح ترین حالت ممکن کشته شه
....: فکر میکنی به این راحت....
اههههه لعنت بهتون
= درست فکر میکنم به همین راحتی بود اما فکر نکن این اخر کاره ....
میتونم بقیش رو به بهت بسپارم ....
من... من باید ....
$ اره قراره بد تقاص کاراشو پس بدا تو حواست به تهیونگ باشه خواهش میگم میخوام دوباره ....
= چشماش رو ببینم
و قطره اشکی که از گونم غلتید رو پاک کردم و آروم سر تهیونگ رو روی زانوم گذاشتم ...
تیر یکم بالا تر از قلبش بود اگه دیر به پزشک میرسوندیم بد میشد
= هی شما ها بیاید کمک باید بریم بیمارستان
£ چشم خانم
و آروم باهم بلندش کردیم و رفتیم بیرون و تنها صدایی که به گوشم میخورد صدای التماس و ناله های اون آشغال بود که دلم رو خنک میکرد ....
ویو کوک
وقتی دستام رو باز کرد خون جلو چشمام رو گرفته بود هیچی حس نمی کردم فقط بلند شدم و با تمام وجودم تا حد مرگ شکنجه دادم تا دلم خنک شد نیم ساعت بعد دیگه دلم طاقت نیاورد خیلی نگران تهیونگ بودم پس به رفتم بیرون و درو بستم و قفل کردم سه روز آب و غذا نخوره آدم میشه بعدا بهش سر میزنم و زنگ زدن به گوشی تهیونگ و اون دختره جواب داد
= بله ؟
$ کدوم بیمارستانید؟
= تو همون مردی هستی که کنارش بودی ؟
$ اره زود باش جواب بده حالش خوبه ؟
= بردنش اتاق عمل بیا این جا ........
$ اومدم
کسی رسیدم تهیونگو از اتاق عمل آوردن بیرون اون دختره هم کنار در نشسته بود و سرش رو با دستاش گرفته بود وقتی در باز شد بلند شد و باهم رفتیم سمت دکتر
$= حالش خوبه ؟ بیدار میشه ؟
€ آروم باشید بله حالشون خوبه به موقع رسیدید اما .....
با اینکه شرط هارو نرسوندین اما نوشتم اگه حمایت نشه دیگه نمی زارم 🙁
♡p12.
که یهو با صدای گلوله ای از سمت تهیونگ باعث شد قلبم برای لحظه ای مکث کنه ...
ته دلم خالی شد ...
...: ههههه گفته بودم زندگیتون دسته منه ....
با چشم هایی پر از اشک سمت شون برگشتم تمام خاطراتم از مرگ خانوادم از جلو چشمم رد شد خون جلو چشمام رو گرفته بود دیگه رفتارام دست خودم نبود تنها چیزی با فکر انجامش دادم گفتم محافظا با شما این یکی رو باید خودم بکشم....
= مردک دیوونه حالا بهت نشون میدم حق تو از زندگی چیه ...
$ ته ... ته .... بیدار شو خواهش میکنم
هی دستامو باز باید
= باید به فجیح ترین حالت ممکن کشته شه
....: فکر میکنی به این راحت....
اههههه لعنت بهتون
= درست فکر میکنم به همین راحتی بود اما فکر نکن این اخر کاره ....
میتونم بقیش رو به بهت بسپارم ....
من... من باید ....
$ اره قراره بد تقاص کاراشو پس بدا تو حواست به تهیونگ باشه خواهش میگم میخوام دوباره ....
= چشماش رو ببینم
و قطره اشکی که از گونم غلتید رو پاک کردم و آروم سر تهیونگ رو روی زانوم گذاشتم ...
تیر یکم بالا تر از قلبش بود اگه دیر به پزشک میرسوندیم بد میشد
= هی شما ها بیاید کمک باید بریم بیمارستان
£ چشم خانم
و آروم باهم بلندش کردیم و رفتیم بیرون و تنها صدایی که به گوشم میخورد صدای التماس و ناله های اون آشغال بود که دلم رو خنک میکرد ....
ویو کوک
وقتی دستام رو باز کرد خون جلو چشمام رو گرفته بود هیچی حس نمی کردم فقط بلند شدم و با تمام وجودم تا حد مرگ شکنجه دادم تا دلم خنک شد نیم ساعت بعد دیگه دلم طاقت نیاورد خیلی نگران تهیونگ بودم پس به رفتم بیرون و درو بستم و قفل کردم سه روز آب و غذا نخوره آدم میشه بعدا بهش سر میزنم و زنگ زدن به گوشی تهیونگ و اون دختره جواب داد
= بله ؟
$ کدوم بیمارستانید؟
= تو همون مردی هستی که کنارش بودی ؟
$ اره زود باش جواب بده حالش خوبه ؟
= بردنش اتاق عمل بیا این جا ........
$ اومدم
کسی رسیدم تهیونگو از اتاق عمل آوردن بیرون اون دختره هم کنار در نشسته بود و سرش رو با دستاش گرفته بود وقتی در باز شد بلند شد و باهم رفتیم سمت دکتر
$= حالش خوبه ؟ بیدار میشه ؟
€ آروم باشید بله حالشون خوبه به موقع رسیدید اما .....
با اینکه شرط هارو نرسوندین اما نوشتم اگه حمایت نشه دیگه نمی زارم 🙁
۶.۲k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.