وقتی برادر دوستت بود ...
وقتی برادر دوستت بود ...
پارت سوم
______
ویو ا.ت
ساک رو هم برداشتم و رفتم داخل که...
با عمارت ساکت مواجه شدم
+چرا کسی نیست؟!
عجیب بود الان باید همه داداش های یونا و بکهیون اینجا بودن ولی ...خالی بود
خونه میشد گفت بزرگ بود
رفتم جلوتر
+یونا ؟!...یوناا؟! بیا کمک کن دستم شکست ....هیی دختره بز کجایی ؟!
وارد آشپزخانه شدم که یه پسره پشتش بهم بود ...وسایل رو گذاشتم رو میز
+ببخشید ...ش،شما؟!
با صدایی که شنید برگشت سمتم
+ت،تو ...تو که...
_تو؟؟
+تو همون پسره داخل مغازه نبودی که انگار ارث بابات رو خورده بود....نه نه یعنی ...تو با اون چند تا پسری که پیشت بودن ....برادر های یونا هستید ؟؟
_اوهوم
روش رو برگردوند و شروع کرد به ادامه کاری که داشت میکرد
+ببینم اسمت ...اسمت چیه؟؟
_جونگکوک ....جئون جونگکوک
+کیم ا.ت هستم
+بقیه کجان؟!
_چون یونا یعنی خواهرم گفت خودت باید بیای تا بگی کی ، کجا بخوابه ...برای همین بقیه رفتن تو سالن مهمان خوابیدن
+بالشت و پتو ؟!
_هیچی ...رو زمین
+یاا
سریع رفتم بالا تو اتاقم چند تا بالشت و پتو گرفتم و اومدم پایین ...تو سالن مهمان رفتم همه شون خواب بودن ...بدون اینکه بلند بشن یکی یکی زیر سرشون بالشت گذاشتم و رفتم بیرون
+بکهیون کجاعه؟!
با فکر اینکه تو اتاق مخفی خودشه رفتم تو آشپزخونه ...اون پسره جونگکوک داشت قهوه میخورد
+یونا کجاست ؟؟
_نمیدونم
+ممنون
_....
رفتم تو اتاق و لباس هام رو عوض کردم و خوابیدم
پرش زمانی به سه ساعت بعد
با زنگ گوشیم از خواب بلند شدم ...دست و صورتم رو دوباره شستم و موهام رو درست کردم ...رفتم پایین همه سر میز بودن و مشغول خوردن ...
هی میشمردمشون ....اما یکی کم بود ...یونا که بود ...بکهیون هم همینطور پس کی نیست؟!
رفتم نشستم
+چیزه ...سلام
همه: ....سلام
یونا شروع کرد به معرفی کردن تک تکشان که رسید به نفر آخر
@خب ا.ت این برادر کوچیکم یعنی ...
+جئون جونگکوک ...قبلاً باهاشون آشنایی داشتم ولی...یکی تون نیست نیومده ؟!
اون کسی که فکر کنم اسمش نامجون بود خنده ای کرد
نام:نه فقط خوابه
+الان ؟!...خواب؟!
جین:تعجب نکن ...همیشه همینه
+آها ....
خیلی سخت بود با هشت تا پسر تو یه خونه ...کاش زودتر برن فقط ...البته بکهیون رو میشه گوشه گذاشت ولی اینا ....خجالت میکشم
+هوفف
ته:چیزی شده؟!
+ ها؟! من ؟!
ته:جز تو کس دیگه هم هست ؟! بقیه رفتند بیرون
+آها ...آره نه نه خوبم
ته:آها
که ...نظر یادت نره رفیق
پارت سوم
______
ویو ا.ت
ساک رو هم برداشتم و رفتم داخل که...
با عمارت ساکت مواجه شدم
+چرا کسی نیست؟!
عجیب بود الان باید همه داداش های یونا و بکهیون اینجا بودن ولی ...خالی بود
خونه میشد گفت بزرگ بود
رفتم جلوتر
+یونا ؟!...یوناا؟! بیا کمک کن دستم شکست ....هیی دختره بز کجایی ؟!
وارد آشپزخانه شدم که یه پسره پشتش بهم بود ...وسایل رو گذاشتم رو میز
+ببخشید ...ش،شما؟!
با صدایی که شنید برگشت سمتم
+ت،تو ...تو که...
_تو؟؟
+تو همون پسره داخل مغازه نبودی که انگار ارث بابات رو خورده بود....نه نه یعنی ...تو با اون چند تا پسری که پیشت بودن ....برادر های یونا هستید ؟؟
_اوهوم
روش رو برگردوند و شروع کرد به ادامه کاری که داشت میکرد
+ببینم اسمت ...اسمت چیه؟؟
_جونگکوک ....جئون جونگکوک
+کیم ا.ت هستم
+بقیه کجان؟!
_چون یونا یعنی خواهرم گفت خودت باید بیای تا بگی کی ، کجا بخوابه ...برای همین بقیه رفتن تو سالن مهمان خوابیدن
+بالشت و پتو ؟!
_هیچی ...رو زمین
+یاا
سریع رفتم بالا تو اتاقم چند تا بالشت و پتو گرفتم و اومدم پایین ...تو سالن مهمان رفتم همه شون خواب بودن ...بدون اینکه بلند بشن یکی یکی زیر سرشون بالشت گذاشتم و رفتم بیرون
+بکهیون کجاعه؟!
با فکر اینکه تو اتاق مخفی خودشه رفتم تو آشپزخونه ...اون پسره جونگکوک داشت قهوه میخورد
+یونا کجاست ؟؟
_نمیدونم
+ممنون
_....
رفتم تو اتاق و لباس هام رو عوض کردم و خوابیدم
پرش زمانی به سه ساعت بعد
با زنگ گوشیم از خواب بلند شدم ...دست و صورتم رو دوباره شستم و موهام رو درست کردم ...رفتم پایین همه سر میز بودن و مشغول خوردن ...
هی میشمردمشون ....اما یکی کم بود ...یونا که بود ...بکهیون هم همینطور پس کی نیست؟!
رفتم نشستم
+چیزه ...سلام
همه: ....سلام
یونا شروع کرد به معرفی کردن تک تکشان که رسید به نفر آخر
@خب ا.ت این برادر کوچیکم یعنی ...
+جئون جونگکوک ...قبلاً باهاشون آشنایی داشتم ولی...یکی تون نیست نیومده ؟!
اون کسی که فکر کنم اسمش نامجون بود خنده ای کرد
نام:نه فقط خوابه
+الان ؟!...خواب؟!
جین:تعجب نکن ...همیشه همینه
+آها ....
خیلی سخت بود با هشت تا پسر تو یه خونه ...کاش زودتر برن فقط ...البته بکهیون رو میشه گوشه گذاشت ولی اینا ....خجالت میکشم
+هوفف
ته:چیزی شده؟!
+ ها؟! من ؟!
ته:جز تو کس دیگه هم هست ؟! بقیه رفتند بیرون
+آها ...آره نه نه خوبم
ته:آها
که ...نظر یادت نره رفیق
۴.۹k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.