وقتی برادر دوستت بود ...
وقتی برادر دوستت بود ...
پارت دوم
___
تند تند داشت تو سالن فرودگاه میدوید اجاره کردن ماشین خیلی طول کشید و همین باعث شده بود دیر برسه ...
سمت قسمت انتظار رفت با دیدن بکهیون روی پله برقی ها با ذوق دستی تکون دادم
که متقابل لبخندی زد و دستی تکان داد ...اون واقعا بهترین کسی بود که تو عمرم دیدم ...هیچ وقت پشتم رو خالی نکرده بود همیشه مایه شادی من بود
از پله برقی ها پایین اومد که دویدم سمتش و محکم بغلش کردم
+یاا ....خیلی دلم برات تنگ شده بود
@منم کوچولو
+(لبخند ) بیا بریم حتما خیلی خسته ای هوم ؟!
@چجورم
سمت در خروجی حرکت کردن با دیدن ماشین تعجب کرد
@ماشین خریدی ؟!
+نه اجاره کردم
@یاا ...مگه من رو چند نفر حساب کردی ؟!...یا کسی دیگه هم قراره بیاد ؟!
+هیچ کدوم ...بچه جان وسط تابستان همه میرن مسافرت همینم به زور پیدا کردم وگرنه مرض نداشتم
@برای چند روز اجاره کردی ؟!
+دو هفته ...از دوهفته کمتر ماشین اجاره نمیدن (یک چی از خودم گفتم)
@اوه ...پس بیا بریم
سوار ماشین شدن
+ببینم بکهیونا ....من همه چی رو به دوستم یونا گفتم خب ؟!
@خب !
+الان میرسونمت خونه ...خواستی استراحت کنی تو اتاق من استراحت کن تا اتاقت حاظر بشه
@تو نمیای؟!
+ من ؟!...نه مغازه کار دارم ولی ...زود برمیگردم خب ؟!
@باشه
بکهیون رو رسوندم خونه و خودم سمت مغازه حرکت کردم ...واقعیت خونه پنج تا اتاق داشت ولی خب ...یه اتاق مخفی داره که برای مواقعی که بکهیون میاد هست ...چون به گفته خودش عاشق جاهای مخفی هست...بکهیون یه پسر پولداره که تو خرید خونه و مغازه کمکم کرده
سمت مغازه حرکت کردم با ورودم به هفت تا پسر برخوردم
که یکی از فروشنده ها اومد سمتم
&وای خانم ا.ت خوب شد اومدید
+چیشده؟!
&این آقایون اومدن خرید ولی هرچی ما میگیم رو قبول ندارن و حتما میخوام با شما یعنی رئیس حرف بزنن
+آیشش
سمتشون رفتم
+رییس اینجا هستم ...بفرمایید
یونگی:خوب شد که اومدید ...ما دنبال یه لباس شیک و مرتب میگردیم
+(خنده حرصی) آقا اینجا این همه لباس ...حتما باید رئیس بیاد
جین:چرا عصبی میشید حالا ...ما گفتیم فقط بهتره با شما حرف بزنیم
+بله ببخشید ...بفرمایید لباس های مجلسی از این طرف هست
بعد از نشان دادن کلی لباس بالاخره یکی رو گرفتن
همه شون حرف میزدن جز یه نفر که از اول تا آخر فقط داشت نگاه میکرد انگار به زور دستش رو گرفته بودن آورده بودنش پوفف
وقتی پول رو حساب کردن رفتند منم حاظر شدم و رفتم فروشگاه
....چون برادر های یونا هم میامدن تعداد خیلی بالا میشد پس کلی خرت و پرت خریدم و انداختم تو ماشین سمت خونه حرکت کردم جلو در یه دونه ساک بود ....
+یعنی مال کیه ؟!
ساک رو هم برداشتم و رفتم داخل که ...
نظر یادت نره رفیق!
لباسی که برای خواهرشون خریدن
چهره بکهیون
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake
پارت دوم
___
تند تند داشت تو سالن فرودگاه میدوید اجاره کردن ماشین خیلی طول کشید و همین باعث شده بود دیر برسه ...
سمت قسمت انتظار رفت با دیدن بکهیون روی پله برقی ها با ذوق دستی تکون دادم
که متقابل لبخندی زد و دستی تکان داد ...اون واقعا بهترین کسی بود که تو عمرم دیدم ...هیچ وقت پشتم رو خالی نکرده بود همیشه مایه شادی من بود
از پله برقی ها پایین اومد که دویدم سمتش و محکم بغلش کردم
+یاا ....خیلی دلم برات تنگ شده بود
@منم کوچولو
+(لبخند ) بیا بریم حتما خیلی خسته ای هوم ؟!
@چجورم
سمت در خروجی حرکت کردن با دیدن ماشین تعجب کرد
@ماشین خریدی ؟!
+نه اجاره کردم
@یاا ...مگه من رو چند نفر حساب کردی ؟!...یا کسی دیگه هم قراره بیاد ؟!
+هیچ کدوم ...بچه جان وسط تابستان همه میرن مسافرت همینم به زور پیدا کردم وگرنه مرض نداشتم
@برای چند روز اجاره کردی ؟!
+دو هفته ...از دوهفته کمتر ماشین اجاره نمیدن (یک چی از خودم گفتم)
@اوه ...پس بیا بریم
سوار ماشین شدن
+ببینم بکهیونا ....من همه چی رو به دوستم یونا گفتم خب ؟!
@خب !
+الان میرسونمت خونه ...خواستی استراحت کنی تو اتاق من استراحت کن تا اتاقت حاظر بشه
@تو نمیای؟!
+ من ؟!...نه مغازه کار دارم ولی ...زود برمیگردم خب ؟!
@باشه
بکهیون رو رسوندم خونه و خودم سمت مغازه حرکت کردم ...واقعیت خونه پنج تا اتاق داشت ولی خب ...یه اتاق مخفی داره که برای مواقعی که بکهیون میاد هست ...چون به گفته خودش عاشق جاهای مخفی هست...بکهیون یه پسر پولداره که تو خرید خونه و مغازه کمکم کرده
سمت مغازه حرکت کردم با ورودم به هفت تا پسر برخوردم
که یکی از فروشنده ها اومد سمتم
&وای خانم ا.ت خوب شد اومدید
+چیشده؟!
&این آقایون اومدن خرید ولی هرچی ما میگیم رو قبول ندارن و حتما میخوام با شما یعنی رئیس حرف بزنن
+آیشش
سمتشون رفتم
+رییس اینجا هستم ...بفرمایید
یونگی:خوب شد که اومدید ...ما دنبال یه لباس شیک و مرتب میگردیم
+(خنده حرصی) آقا اینجا این همه لباس ...حتما باید رئیس بیاد
جین:چرا عصبی میشید حالا ...ما گفتیم فقط بهتره با شما حرف بزنیم
+بله ببخشید ...بفرمایید لباس های مجلسی از این طرف هست
بعد از نشان دادن کلی لباس بالاخره یکی رو گرفتن
همه شون حرف میزدن جز یه نفر که از اول تا آخر فقط داشت نگاه میکرد انگار به زور دستش رو گرفته بودن آورده بودنش پوفف
وقتی پول رو حساب کردن رفتند منم حاظر شدم و رفتم فروشگاه
....چون برادر های یونا هم میامدن تعداد خیلی بالا میشد پس کلی خرت و پرت خریدم و انداختم تو ماشین سمت خونه حرکت کردم جلو در یه دونه ساک بود ....
+یعنی مال کیه ؟!
ساک رو هم برداشتم و رفتم داخل که ...
نظر یادت نره رفیق!
لباسی که برای خواهرشون خریدن
چهره بکهیون
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake
۳.۶k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.