¹¹
¹¹
شب
برگشتم خونه
کامین: ا/ت
ا/ت: جانم
کاسو: این پسره کیه؟
ا/ت: چی؟
کاسو: این پسره خیلی خوشگله
ا/ت: کاسووووووو
پ: ا/ت
م.ک: چیشده چرا داد میزنی گوشم درد اومد
ا/ت: خونه من هم میشه پس تا وقتی که دلم بخواد میتونم داد بزنم مشکل داری میتونی بری
م.ک: چرا تو نمیری؟
ا/ت: چرا باید برم؟
م.ک: جینو چرا چیزی نمیگی؟
پ: چی بگم؟
ا/ت: لازم نیست چیزی بگی من میرم تو اتاقم نه شما منو ببینید نه من شمارو
رفتم تو اتاقم
کوک
نشسته بودم مامانم اومد
م.ک: تو چرا چیزی نگفتی؟
کوک: چی بگم؟
م.ک: جینو مگه من زنت نیستم چرا از من دفاع نمیکنی باید بریم یه خونه دیگه ا/ت هم همینجا میمونه
پ: همونطور که تو زن منی ا/ت هم دخترمه شاید مامانشو دوست نداشتم ولی ا/ت که دختر من هست دوسش دارم شاید لجباز و بداخلاق عصبانی باشه ولی هیچی تو دلش نیست اگه یه بار با مهربونی باهاش رفتار کنی میبینی که چقدر خوبه او تا چند سال پیش لکنت داشت حتی نمیتونست درست حرف بزنه ولی تلاش کرد به زندگیش ادامه داد منم متوجه شدم دو بار خودکشی ناموفق داشته شاید بیشتر من تا دوتاشو میدونم من پدرشم ارزوم اینه خوشحالیشه ببینم ولی تو این چند سال حتی برای یک ثانیه هم که شده لبخندشو ندیدم وقتی پشت اتاقش رد میشدم صدای اروم گریشو میشنیدم من زندگیشو خراب کردم قرار بود امسال به ارزوش رسیده بود و به شغل مورد علاقش رسیده بود تا وقتی که من تورو دیدم و مجبورش کردم قبول کنه باهات ازدواج کنم دوباره زندگیش براش سخت شد به خودم قول داده بودم تمام زندگیم برای لبخندش بزارم نتونستم میشه گفت خیلی ساله ا/ت افسردست من نمیتونم این خونه رو عوض کنم پس اگه واقعا دوسم داری منو با ا/ت قبول کن
م.ک: باشه ولی اگه میخواد باهاش خوب باشم باید اوهم خوب باشه
پ: خوب میشه من الان کار دارم باید برم یک ساعت دیگه برمیگردم مراقب خودتون باشید
م.ک: باشه
کوک: مامان حتی کمی عذاب وجدان هم نگرفتی ندیدی حرفاشو با چه دردی میگفت پس قول بده باهاش خوب رفتار کن دختره واقعا خوب نیست من بچه ندارم ولی میتونستم با حرفایی که میزد ناراحتیش رو حس کنم ا/ت با تو خوب رفتار نمیکنه چون فک میکنه اومدی جای مامانشو بگیری مامان درکش کن
م.ک: باشه منم میرم بیرون دنباله اقای کیم
کوک: باشه برو
مامانم رفت کاسو کامین خواب بودن رفتم پشت در اتاق ا/ت
تق تق تق
ا/ت: بیا داخل
#فیک
#سناریو
شب
برگشتم خونه
کامین: ا/ت
ا/ت: جانم
کاسو: این پسره کیه؟
ا/ت: چی؟
کاسو: این پسره خیلی خوشگله
ا/ت: کاسووووووو
پ: ا/ت
م.ک: چیشده چرا داد میزنی گوشم درد اومد
ا/ت: خونه من هم میشه پس تا وقتی که دلم بخواد میتونم داد بزنم مشکل داری میتونی بری
م.ک: چرا تو نمیری؟
ا/ت: چرا باید برم؟
م.ک: جینو چرا چیزی نمیگی؟
پ: چی بگم؟
ا/ت: لازم نیست چیزی بگی من میرم تو اتاقم نه شما منو ببینید نه من شمارو
رفتم تو اتاقم
کوک
نشسته بودم مامانم اومد
م.ک: تو چرا چیزی نگفتی؟
کوک: چی بگم؟
م.ک: جینو مگه من زنت نیستم چرا از من دفاع نمیکنی باید بریم یه خونه دیگه ا/ت هم همینجا میمونه
پ: همونطور که تو زن منی ا/ت هم دخترمه شاید مامانشو دوست نداشتم ولی ا/ت که دختر من هست دوسش دارم شاید لجباز و بداخلاق عصبانی باشه ولی هیچی تو دلش نیست اگه یه بار با مهربونی باهاش رفتار کنی میبینی که چقدر خوبه او تا چند سال پیش لکنت داشت حتی نمیتونست درست حرف بزنه ولی تلاش کرد به زندگیش ادامه داد منم متوجه شدم دو بار خودکشی ناموفق داشته شاید بیشتر من تا دوتاشو میدونم من پدرشم ارزوم اینه خوشحالیشه ببینم ولی تو این چند سال حتی برای یک ثانیه هم که شده لبخندشو ندیدم وقتی پشت اتاقش رد میشدم صدای اروم گریشو میشنیدم من زندگیشو خراب کردم قرار بود امسال به ارزوش رسیده بود و به شغل مورد علاقش رسیده بود تا وقتی که من تورو دیدم و مجبورش کردم قبول کنه باهات ازدواج کنم دوباره زندگیش براش سخت شد به خودم قول داده بودم تمام زندگیم برای لبخندش بزارم نتونستم میشه گفت خیلی ساله ا/ت افسردست من نمیتونم این خونه رو عوض کنم پس اگه واقعا دوسم داری منو با ا/ت قبول کن
م.ک: باشه ولی اگه میخواد باهاش خوب باشم باید اوهم خوب باشه
پ: خوب میشه من الان کار دارم باید برم یک ساعت دیگه برمیگردم مراقب خودتون باشید
م.ک: باشه
کوک: مامان حتی کمی عذاب وجدان هم نگرفتی ندیدی حرفاشو با چه دردی میگفت پس قول بده باهاش خوب رفتار کن دختره واقعا خوب نیست من بچه ندارم ولی میتونستم با حرفایی که میزد ناراحتیش رو حس کنم ا/ت با تو خوب رفتار نمیکنه چون فک میکنه اومدی جای مامانشو بگیری مامان درکش کن
م.ک: باشه منم میرم بیرون دنباله اقای کیم
کوک: باشه برو
مامانم رفت کاسو کامین خواب بودن رفتم پشت در اتاق ا/ت
تق تق تق
ا/ت: بیا داخل
#فیک
#سناریو
۱۵.۷k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.