¹³
¹³
پ: چرا اینقدر دیر بیدار شدی؟
ا/ت: خیلی خوابم میومد
کامین: بیا غذا بخور
ا/ت: اومدم
م.ک: من برای تو درست نکردم
ا/ت: دستت درد نکنه
کوک: من اومدم
م.ک: پسرم قربونت بشم اومدی بیا غذا بخور
کوک: اومدم ا/ت تو چرا نمیای بشینی؟
م.ک: وظیفه من نیست برای ا/ت غذا درست کنم
کوک: مامان
ا/ت: اگه درست هم میکردی من نمیخوردم
م.ک: پسرم چرا نمیخوری؟
کوک: منم نمیخوام میرم بیرون کار دارم
م.ک: باشه
کوک: ا/ت یه لحظه بیا
ا/ت: بله
کوک: من میخوام برم بیرون اگه دوست داری باهام بیا میریم یه چیزی هم میخوریم
ا/ت: باشه میتونی صبر کنی اماده کنم
کوک: باشه
ا/ت شاید طول بکشه
کوک: مهم نیست عجله نکن
ا/ت: باشه
یک ساعت بعد
سریع اماده کردم و رفتیم
ا/ت: من یه بار اومده بودم اینجا
کوک: منم زیاد میام
یه زنی اومد
*: سلام ا/ت
ا/ت: سلام
*: خوبی؟
ا/ت: اینجا چیکار میکنی؟
*: من اینجا کار میکنم سلام
کوک: سلام
*: بابات خوبه کامین کاسو خوب هستن؟ بابات ازدواج نکرده؟
ا/ت: به تو دیگه ربطی نداره
*: میخوام بچه هامو ببینم
ا/ت: باشه این به من ربطی نداره
*: نکنه همزمان بابات که با من بود این هم از یه زن دیگه داشت
کوک: منو؟
ا/ت: نه این نامزد منه
*: نامزدت؟ ا/ت خانم بزرگ شده
ا/ت: جونگکوک بریم
کوک: باشه
رفتیم تو ماشین
کوک: مامان کاسو و کامین بود؟
ا/ت: اره من نمیتونستم بهش بگم که تو پسر زن بابامی مجبور شدم
کوک:میدونم
ا/ت: میشه منو ببری ارایشگاه؟
کوک: باشه
#فیک
#سناریو
پ: چرا اینقدر دیر بیدار شدی؟
ا/ت: خیلی خوابم میومد
کامین: بیا غذا بخور
ا/ت: اومدم
م.ک: من برای تو درست نکردم
ا/ت: دستت درد نکنه
کوک: من اومدم
م.ک: پسرم قربونت بشم اومدی بیا غذا بخور
کوک: اومدم ا/ت تو چرا نمیای بشینی؟
م.ک: وظیفه من نیست برای ا/ت غذا درست کنم
کوک: مامان
ا/ت: اگه درست هم میکردی من نمیخوردم
م.ک: پسرم چرا نمیخوری؟
کوک: منم نمیخوام میرم بیرون کار دارم
م.ک: باشه
کوک: ا/ت یه لحظه بیا
ا/ت: بله
کوک: من میخوام برم بیرون اگه دوست داری باهام بیا میریم یه چیزی هم میخوریم
ا/ت: باشه میتونی صبر کنی اماده کنم
کوک: باشه
ا/ت شاید طول بکشه
کوک: مهم نیست عجله نکن
ا/ت: باشه
یک ساعت بعد
سریع اماده کردم و رفتیم
ا/ت: من یه بار اومده بودم اینجا
کوک: منم زیاد میام
یه زنی اومد
*: سلام ا/ت
ا/ت: سلام
*: خوبی؟
ا/ت: اینجا چیکار میکنی؟
*: من اینجا کار میکنم سلام
کوک: سلام
*: بابات خوبه کامین کاسو خوب هستن؟ بابات ازدواج نکرده؟
ا/ت: به تو دیگه ربطی نداره
*: میخوام بچه هامو ببینم
ا/ت: باشه این به من ربطی نداره
*: نکنه همزمان بابات که با من بود این هم از یه زن دیگه داشت
کوک: منو؟
ا/ت: نه این نامزد منه
*: نامزدت؟ ا/ت خانم بزرگ شده
ا/ت: جونگکوک بریم
کوک: باشه
رفتیم تو ماشین
کوک: مامان کاسو و کامین بود؟
ا/ت: اره من نمیتونستم بهش بگم که تو پسر زن بابامی مجبور شدم
کوک:میدونم
ا/ت: میشه منو ببری ارایشگاه؟
کوک: باشه
#فیک
#سناریو
۴.۱k
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.