{در روزه ازدواج جدید }
{در روزه ازدواج جدید }
پارت 14
ات با تعجب نگاهش میکرد و چشم هایش درشت شده بودن
ات : خیلی ممنونم
جیمین : خواهش میکنم
》》》》》》》》》》》》》》
هوا تاریک شده بود دخترا همه پرژه اشون رو انجام دادن و همه اومده بودن بجز پسرا
ات هم با دخترا برگشته بود و رو چمن ها نشسته بود
ات: ای بابا استاد چرا پسرا نمیان
جین : میان ات تو اگه هوسلت سر رفته خوب برو شهر
ات اخم کرد و گفت
ات : مگه جایه تو رو گرفتم
جین خندیی کرد و گفت
جین : پسرا برگشتن
ات نگاهش رو سمته پسرا گرفت همه بودن بجز جیمین با چشم هایش همه رو تک تک آنالیز کرد تا بلخره شاه زاده خود رو پیدا کرد هالش خیلی خوب نبود و انگار جایش درد میکنه ات زود بلند شد و سمته جیمین رفت با نگرانی جلو اش ایستاد
ات : چیشده جیمین حالت خوبه
جیمین که نمیتونست حرفی بزنه گفت
جیمین : این تهیونگ که مثلا داشت بازی میکرد سنگی به سمته هوا پرت کرد مثلا داشت شکار میکرد اونم با سنگ
کمی مکس کرد و دوباره ادامه داد
جیمین : سنگ به من خورد
تهیونگ از رود بهش نگاهی انداخت و از اونجا داد زد
تهیونگ : هییییی جیمیناااا دیدی بجایه پرنده تو رو شکار کردم
جیمین با اخم بهش نگاه کرد ات روبه تهیونگ کرد و گفت
ات : اوهویی اقایه کیم تهیونگ گورتو کم کن تا نکشتمت
تهیونگ اومد سمته ات و جلو اش ایستاد
تهیونگ : چرا برات این مهمه که جیمین زخمی شده یا نه
جیمین چشم غوری به تهیونگ رفت و گفت
جیمین : ته کافیه
تهیونگ : نه داداش تو صبر کن مین ات چرا برات مهمه
ات دست به سینه شد و نگاهش رو به تهیومگ دوخت
ات : به تو ربطی نداره خوشتیپ
تهیونگ : تو دوسش.....
ات : کافیه دیگه
رو به جیمین کرد و با عصبایت گفت
ات : پارک جیمین دنبالم بیا
ات به سمته چادر دخترا راه اوفتاد و جیمین به به دنبالش رفت
وقتی وارده شدن ات با عصبایت نالید
ات: اینجا بشین
جیمین : باشه خوشگله
جیمین رویه تشک نشست و ات از تو کیف اش پمادی رو برداشت و سمته جیمین رفت کنار اش رویه تشک نشست
ات : نمیخواهم بد فکر کنی اما میشه پیراهن تو در بیاری میخواهم پماد بزنم
جیمین : نه چرا باید بد فکر کنم شما به فکرهاله من هستین
جیمین دکمیه پیراهنش رو باز کرد و پیراهن اش در آورد و کناره خود اش گذاشت ات کله بدن جیمین رو با چشم هایش آنالیز کرد و با خودش گفت
\\ات دیونه شدی اینجوری نگاهش نکن آبرو تو میبری \\
خود اش رو جمو جور کرد و نزدیک جیمین شد نگاهی به همان پهلوش ..
پارت 14
ات با تعجب نگاهش میکرد و چشم هایش درشت شده بودن
ات : خیلی ممنونم
جیمین : خواهش میکنم
》》》》》》》》》》》》》》
هوا تاریک شده بود دخترا همه پرژه اشون رو انجام دادن و همه اومده بودن بجز پسرا
ات هم با دخترا برگشته بود و رو چمن ها نشسته بود
ات: ای بابا استاد چرا پسرا نمیان
جین : میان ات تو اگه هوسلت سر رفته خوب برو شهر
ات اخم کرد و گفت
ات : مگه جایه تو رو گرفتم
جین خندیی کرد و گفت
جین : پسرا برگشتن
ات نگاهش رو سمته پسرا گرفت همه بودن بجز جیمین با چشم هایش همه رو تک تک آنالیز کرد تا بلخره شاه زاده خود رو پیدا کرد هالش خیلی خوب نبود و انگار جایش درد میکنه ات زود بلند شد و سمته جیمین رفت با نگرانی جلو اش ایستاد
ات : چیشده جیمین حالت خوبه
جیمین که نمیتونست حرفی بزنه گفت
جیمین : این تهیونگ که مثلا داشت بازی میکرد سنگی به سمته هوا پرت کرد مثلا داشت شکار میکرد اونم با سنگ
کمی مکس کرد و دوباره ادامه داد
جیمین : سنگ به من خورد
تهیونگ از رود بهش نگاهی انداخت و از اونجا داد زد
تهیونگ : هییییی جیمیناااا دیدی بجایه پرنده تو رو شکار کردم
جیمین با اخم بهش نگاه کرد ات روبه تهیونگ کرد و گفت
ات : اوهویی اقایه کیم تهیونگ گورتو کم کن تا نکشتمت
تهیونگ اومد سمته ات و جلو اش ایستاد
تهیونگ : چرا برات این مهمه که جیمین زخمی شده یا نه
جیمین چشم غوری به تهیونگ رفت و گفت
جیمین : ته کافیه
تهیونگ : نه داداش تو صبر کن مین ات چرا برات مهمه
ات دست به سینه شد و نگاهش رو به تهیومگ دوخت
ات : به تو ربطی نداره خوشتیپ
تهیونگ : تو دوسش.....
ات : کافیه دیگه
رو به جیمین کرد و با عصبایت گفت
ات : پارک جیمین دنبالم بیا
ات به سمته چادر دخترا راه اوفتاد و جیمین به به دنبالش رفت
وقتی وارده شدن ات با عصبایت نالید
ات: اینجا بشین
جیمین : باشه خوشگله
جیمین رویه تشک نشست و ات از تو کیف اش پمادی رو برداشت و سمته جیمین رفت کنار اش رویه تشک نشست
ات : نمیخواهم بد فکر کنی اما میشه پیراهن تو در بیاری میخواهم پماد بزنم
جیمین : نه چرا باید بد فکر کنم شما به فکرهاله من هستین
جیمین دکمیه پیراهنش رو باز کرد و پیراهن اش در آورد و کناره خود اش گذاشت ات کله بدن جیمین رو با چشم هایش آنالیز کرد و با خودش گفت
\\ات دیونه شدی اینجوری نگاهش نکن آبرو تو میبری \\
خود اش رو جمو جور کرد و نزدیک جیمین شد نگاهی به همان پهلوش ..
۲.۷k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.