تکپارتی
تکپارتی
*وقتی سالگرد ازدواجتون رو یادت رفته و...
خسته به ساعت روی دیوار اتاق کارت نگاه کردی که ساعت ۱۱ شل رو نشون میداد الان دیگه باید بری به سمت خونه
سوئیچ ماشین رو برداشتی و از محل کارت خارج شدی و به سمت خونه رفتی
و کلید رو توی در بردی و بازش کردی و وقتی وارد شدی با هیون که رو مبل نشسته و سرش رو با دستاش گرفته مواجه شدی
پس رفتی نزدیکش و گفتی
+چیزی شده
عصبی سرشو بالا آورد که چشمای ترسناک و خونی شو دیدی و یک قدم عقب رفتی
سکوت بینتون بود که این باعث ترس بیشترت شد
رفتی کنارش نشستی و دستاشو با دستات گرفتی و گفتی
+گوگولی چیزی شده ناراحتی ؟!
_هع من گوگولیم
+تو همه چیزمی
_ا.ت ول کن دیگه تو واقعا فکر نمیکنی امروز چه روزیه
+نه چرا
_واقعا متاسفم امروز سالگرد ازدواجمون هست
و بعد گردنبندی که برام خریده و رو میز هست رو نشون داد و گفت
_اینم کادوت بود و میخواستم ببرمت رستوران
+ببخشید حواسم نبود
_هع ولش کن تو واقعا خیلی بدرد نخوری به هیچ دردی نمیخوری
+هیون وقتی میخوای حرف بزنی اول بهش فکر کن
_زر نزن
+عه اینجوریه حالا هم گمشو برو از این خونه نمیخوام قیافه نحستو ببینم
بدون حرفی از خونه رفت بیرون
منم لباسام عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم که خوابم نمیبرد همش به فکرش بودم آخه صبر منم حدی داره
همش کوتاه میومدم ولی اون عصبی تر میشد ولی گناه داشت
آخه چطور سالگرد ازدواجمون یادم رفته آخه خاک تو سرم
الان که به ساعت نگاه کردم ساعت ۳ شب رو نشون میداد
داشتم میمردم میخواستم بلند بشم و برم که همین خواستم از رو تخت بلند بشم صدای کلید اومد که تو در میچرخید پس فهمیدم هیون اومده خودمو زدم به خواب که اومد تو اتاق و لباساش عوض کرد
منم زیر چشمی بهش نگاه میکردم
بعد اومد رو تخت کنار من انگار مهربون تر شده موهامو نوازش میکرد بعد با حرفی که زد شوکه شدم کیوت باهوش
_میدونم بیداری
چشمام باز کردم
+که چی مثلا؟!
_الان قهری
+کی بود میگفت من به هیچ دردی نمیخورم کی بود میگفت...
انگشت اشاره شو روی لبم قرار دادکه حرفم نصفه موند
_ببخشید میدونی که عصبی میشم کارام دست خودم نیست
+ولی چجوری ببخشم
_یکم نازتو میکشم
+باشه
هیون منو بوسید و منم گردنشو بوسیدم و همدیگه رو بغل کردیم
+خیلی دوست دارم گوگولی
_من عاشقتم کیوتم
و به خواب عمیقی فرو رفتیم
امیدوارم خوشتون بیاد 😈💜
*وقتی سالگرد ازدواجتون رو یادت رفته و...
خسته به ساعت روی دیوار اتاق کارت نگاه کردی که ساعت ۱۱ شل رو نشون میداد الان دیگه باید بری به سمت خونه
سوئیچ ماشین رو برداشتی و از محل کارت خارج شدی و به سمت خونه رفتی
و کلید رو توی در بردی و بازش کردی و وقتی وارد شدی با هیون که رو مبل نشسته و سرش رو با دستاش گرفته مواجه شدی
پس رفتی نزدیکش و گفتی
+چیزی شده
عصبی سرشو بالا آورد که چشمای ترسناک و خونی شو دیدی و یک قدم عقب رفتی
سکوت بینتون بود که این باعث ترس بیشترت شد
رفتی کنارش نشستی و دستاشو با دستات گرفتی و گفتی
+گوگولی چیزی شده ناراحتی ؟!
_هع من گوگولیم
+تو همه چیزمی
_ا.ت ول کن دیگه تو واقعا فکر نمیکنی امروز چه روزیه
+نه چرا
_واقعا متاسفم امروز سالگرد ازدواجمون هست
و بعد گردنبندی که برام خریده و رو میز هست رو نشون داد و گفت
_اینم کادوت بود و میخواستم ببرمت رستوران
+ببخشید حواسم نبود
_هع ولش کن تو واقعا خیلی بدرد نخوری به هیچ دردی نمیخوری
+هیون وقتی میخوای حرف بزنی اول بهش فکر کن
_زر نزن
+عه اینجوریه حالا هم گمشو برو از این خونه نمیخوام قیافه نحستو ببینم
بدون حرفی از خونه رفت بیرون
منم لباسام عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم که خوابم نمیبرد همش به فکرش بودم آخه صبر منم حدی داره
همش کوتاه میومدم ولی اون عصبی تر میشد ولی گناه داشت
آخه چطور سالگرد ازدواجمون یادم رفته آخه خاک تو سرم
الان که به ساعت نگاه کردم ساعت ۳ شب رو نشون میداد
داشتم میمردم میخواستم بلند بشم و برم که همین خواستم از رو تخت بلند بشم صدای کلید اومد که تو در میچرخید پس فهمیدم هیون اومده خودمو زدم به خواب که اومد تو اتاق و لباساش عوض کرد
منم زیر چشمی بهش نگاه میکردم
بعد اومد رو تخت کنار من انگار مهربون تر شده موهامو نوازش میکرد بعد با حرفی که زد شوکه شدم کیوت باهوش
_میدونم بیداری
چشمام باز کردم
+که چی مثلا؟!
_الان قهری
+کی بود میگفت من به هیچ دردی نمیخورم کی بود میگفت...
انگشت اشاره شو روی لبم قرار دادکه حرفم نصفه موند
_ببخشید میدونی که عصبی میشم کارام دست خودم نیست
+ولی چجوری ببخشم
_یکم نازتو میکشم
+باشه
هیون منو بوسید و منم گردنشو بوسیدم و همدیگه رو بغل کردیم
+خیلی دوست دارم گوگولی
_من عاشقتم کیوتم
و به خواب عمیقی فرو رفتیم
امیدوارم خوشتون بیاد 😈💜
۷.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.