تکپارتی
تکپارتی
*وقتی روت غیرتی هستن و...
(اسلاید دو لباس ا.ت برای رفتن به مت گالا)
صبح با صدای بنگ چان از خواب بلند شدی
ب:هوی ا.ت بلند شو بدبخت امروز باید بریم کت گالا با کل اعضا
+باش
چان از اتاقرفت بیرون و منم رفتم wc کارای لازم رو انجام دادم و بعد رفتم پیش اعضا و باهاشون صبحونه خوردم و چشم خورد به هیون و فلیکس که داشتن نگام میکردن
+ها چیه خوشگل ندیدین
ه:خر ندیدیم
همه زدن زیر خنده
+هع شامولک (دوستان کلمه شیرازی که فقط شیرازیا میفهمن🤣)
ف:بسه دیگهه
خوردیم و رفتیم میکاپ ارتیستا مارو میکاپ کردن و بعد که میکاپ کردن یه لباس مشکی برام آوردن که کمی باز بود ولی پوشیدم
با اعضا رفتیم و عکس گرفتن و بعضی هاشون هیت میدادن و گوه خوری میکردن
رفتیم یجا نشستیم هممون داشتم یکم ویسکی میخوردم که دیدم فلیکس داره آب میوه میخوره خندم گرفت و گفتم
+آخی خاله مامانت فقط میذاره آب میوه بخوری (خنده)
ف: واقعا برات متاسفم
+سلام بده به خاله
ه: آه بسه
+ایشش
الان دیگه ساعت ۱۱ شب بود و ما باید میرفتیم سمت خوابگاه و رفتیم و من رفتم لباسام عوض کردم و آرایشم پاک کردم که قامت هیونجین رو که به در اتاق تکیه داده بود دیدم
+ها چیه
ه:هوی ادب داشته باش
یهو فیلیکسم اومد
ف:نکنه دلت تنبیه میخواد
+اونوقت چرا؟!
ه:چرا لباست انقدر باز بود
+به تو چه
ف:نکنه میخوای بدنتو به بقیه نشون بدی
+نهههه
یهو دوتاشون نزدیکم شدن و هیون گفت
ه:شب فقط صدای ناله هاتو بشنوم بیب
ف:یجوری لباتو م.ک میزنم که خون بیاد
و رفتن سراغ لباس ا.ت و ...
امید وارم خوشتون بیاد 😈💜
*وقتی روت غیرتی هستن و...
(اسلاید دو لباس ا.ت برای رفتن به مت گالا)
صبح با صدای بنگ چان از خواب بلند شدی
ب:هوی ا.ت بلند شو بدبخت امروز باید بریم کت گالا با کل اعضا
+باش
چان از اتاقرفت بیرون و منم رفتم wc کارای لازم رو انجام دادم و بعد رفتم پیش اعضا و باهاشون صبحونه خوردم و چشم خورد به هیون و فلیکس که داشتن نگام میکردن
+ها چیه خوشگل ندیدین
ه:خر ندیدیم
همه زدن زیر خنده
+هع شامولک (دوستان کلمه شیرازی که فقط شیرازیا میفهمن🤣)
ف:بسه دیگهه
خوردیم و رفتیم میکاپ ارتیستا مارو میکاپ کردن و بعد که میکاپ کردن یه لباس مشکی برام آوردن که کمی باز بود ولی پوشیدم
با اعضا رفتیم و عکس گرفتن و بعضی هاشون هیت میدادن و گوه خوری میکردن
رفتیم یجا نشستیم هممون داشتم یکم ویسکی میخوردم که دیدم فلیکس داره آب میوه میخوره خندم گرفت و گفتم
+آخی خاله مامانت فقط میذاره آب میوه بخوری (خنده)
ف: واقعا برات متاسفم
+سلام بده به خاله
ه: آه بسه
+ایشش
الان دیگه ساعت ۱۱ شب بود و ما باید میرفتیم سمت خوابگاه و رفتیم و من رفتم لباسام عوض کردم و آرایشم پاک کردم که قامت هیونجین رو که به در اتاق تکیه داده بود دیدم
+ها چیه
ه:هوی ادب داشته باش
یهو فیلیکسم اومد
ف:نکنه دلت تنبیه میخواد
+اونوقت چرا؟!
ه:چرا لباست انقدر باز بود
+به تو چه
ف:نکنه میخوای بدنتو به بقیه نشون بدی
+نهههه
یهو دوتاشون نزدیکم شدن و هیون گفت
ه:شب فقط صدای ناله هاتو بشنوم بیب
ف:یجوری لباتو م.ک میزنم که خون بیاد
و رفتن سراغ لباس ا.ت و ...
امید وارم خوشتون بیاد 😈💜
۸.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.