پارت سیزدهم
پارت سیزدهم
چند ساعتی از کارامون گذشت و دوباره از خونه بیرون رفتیم.
وقتی میخواستیم از آسانسور بیرون بریم پلیس جلوی آسانسور بود
پلیس : شما بازداشت شدین باید همراه من بیاین
بهمون دست بند زد. و سوار ماشین کردمون
بردمون بازداشتگاه
من استرس خاصی نداشتم و نگران هانما بودم.
روی صندلی نشوندمون و چندتا سوال ازمون پرسید و به این نتیجه رسیدن که هانما قاتله
اشکم در اومده بود.
پلیس : فردا اعدام میشه.
منو فرستادن خونه و بهم گفتن باید فردا برگردم
روی تخت دراز کشیدم ولی خوابم نبرد.
8 صبح بود.
خسته بودم ولی رفتم فقط برای تماشای اعدام هانما چون کار دیگه ای نمیتونستم بکنم
وقتی هانما رو بالای دار دیدم...شروع کردم به گریه کردن.
روی زمین نشستم.
و دیدم طناب رو دور گردنش انداختن
ولی یه دفعه زیر پاهاش خالی شد.
و اون لحظه طناب دور گردنش محکم شد و...من فقط جیغ زدم.
پایان.
نویسنده: زن ریندو (خانم لیلی)
#توکیوریونجرز
#فیک
#هانماشوجی#انیمه#مانگا
چند ساعتی از کارامون گذشت و دوباره از خونه بیرون رفتیم.
وقتی میخواستیم از آسانسور بیرون بریم پلیس جلوی آسانسور بود
پلیس : شما بازداشت شدین باید همراه من بیاین
بهمون دست بند زد. و سوار ماشین کردمون
بردمون بازداشتگاه
من استرس خاصی نداشتم و نگران هانما بودم.
روی صندلی نشوندمون و چندتا سوال ازمون پرسید و به این نتیجه رسیدن که هانما قاتله
اشکم در اومده بود.
پلیس : فردا اعدام میشه.
منو فرستادن خونه و بهم گفتن باید فردا برگردم
روی تخت دراز کشیدم ولی خوابم نبرد.
8 صبح بود.
خسته بودم ولی رفتم فقط برای تماشای اعدام هانما چون کار دیگه ای نمیتونستم بکنم
وقتی هانما رو بالای دار دیدم...شروع کردم به گریه کردن.
روی زمین نشستم.
و دیدم طناب رو دور گردنش انداختن
ولی یه دفعه زیر پاهاش خالی شد.
و اون لحظه طناب دور گردنش محکم شد و...من فقط جیغ زدم.
پایان.
نویسنده: زن ریندو (خانم لیلی)
#توکیوریونجرز
#فیک
#هانماشوجی#انیمه#مانگا
- ۶.۴k
- ۲۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط