وقتی از حمام اومدم بیرون رفتم یه لباس خیلی کوتاه پوشیدم و

وقتی از حمام اومدم بیرون رفتم یه لباس خیلی کوتاه پوشیدم و رفتم توی پارک نشستم و مشروب خوردم معمولا مشروب منو مست نمیکرد پس همیشه میخوردم
همینطور که مشروب میخوردم
سه تا پسر اومدن بالا سرم گفتن عجب دختری تا حالا به این زییایی هیچ دختری رو ندیدم
یه دفعه اونی که قدش بلند بود گفت اسم من سانزوام بعد اونی که یکم قدش مثلا کوتاه بود گفتم منم ران ام اون سومی هیچی نگفت
سانزو بهش گفت که خودشو معرفی کنه  ولی هیچی نگفت اون
یوکای : خوب چیکار کنم اصلا به من چه
ران مشروب رو از دستم گرفت سانزو هم بغلم کرد و بردم توی باندشون
یوکای : هی احمق بزارم پایین
سانزو : ساکتشو
ران : خوب دختر بانمک رسیدیم حالا فقط مونده بریم پیش فرمانده
یوکای : هی سانزو این چی میگه
یه دفعه سانزو گذاشتم پایین  و دستمو محکم گرفت و بردم پیش فرمانده اشون
ران : هی هی چزا خودتو به فرمانده معرفی نمیکنی ؟
یوکای :  اممم یوکای هستم ۱۶ سالمه
فرمانده هم خودشو معرفی کرد
مایکی :  منم مایکی ام 21 سالمه فرمانده ی این باندم
مایکی : سانزو اتاقشو بهش نشون بده
یوکای :  هی چی میگی اتاقم ؟من نمیخوام اینجا بمونممممم
سانزو : میشع ساکت شی ؟
یوکای : تو چته چرا بم میگی که ساکت باشم
سانزو :  حس میکنم مایکی تورو دوس داره واسه همین نمیخوام متوجه شه باهات حرف میزنم

یوکای :باشه بابا حالا اینجا حمام داره میخوام برم حمام
سانزو : اره بیا تا بهت نشون بدم
رفتیم جلوتر به یه در سفید رسیدیم بردم داخل گفت اینجا باید حمام کنی
یوکای : اینجا که یه اتاقه چطور حمام کنم ؟
سانزو :  مگه نفهمیدی ؟ تو بامن توی یه اتاقی و حمامش هم توی این اتاقه
سانزو کشیدم بردم توی حمام خودشم اومد داخل و در رو قفل کرد
یوکای : چرا خودت اومدی ؟برو بیرون !
سانزو :مگه بهت نگفتم ساکت شو امکانش هست که بخوای فرار کنی پس هیچ جا نمیزارم تنها بری حتی توی حمام  !
یوکای :خوب میخوام لباسمو در بیارم !
تو باید نگا کنی ؟
سانزو :اره
نمیدونستم چیکار کنم خیلی میترسیدم
سانزو : چرا در نمیاری ؟
یوکای : چون تو اینجایی
یه دفعه خودش لباسمو در آورد ولی چشماشو بسته بود !
نمیدونم چرا
سانزو :خیل خوب حالا چشمام بسته اس الان حمام کن
شروع کردم به حمام کردن وقتی حمامم تموم شد بهش گفتم
یوکای : سانزو حوله میخوام !

#سانزو
#فیک
#توکیوریونجرز
دیدگاه ها (۷)

پارت دوم اون صورتشو رو در چرخوند و بیرون رفت و برام حوله آور...

پارت سوم اون شب سانزو اومد در اتاق مایکی و بهش گفت که میخوام...

اعمممم به نام سانزوعلییه فیک جدید آدمیزادیاسم فیک : زخم ابدی...

پارت سیزدهمچند ساعتی از کارامون گذشت و دوباره از خونه بیرون ...

Scenario :: Lost Love :: Part :: ۶

“Smile of Death” Part(۶)از زبان هیکاریبلند شدم، دوش گرفتم و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط