P:6
P:6
رفتم سمت آشپز خونه
همه رو صدا کردم
♤همه جمع شید
همه جمع شدن
پایان زبان اجوما )
داشتیم کارای آشپز خونه میکردیم که صدای اجوما امد همه رو جمع کرد رفتم پیش بقیه خدمتکارا وایستادم
♤امروز ارباب میخواد با یکی از خدمتکارا ازدواج کنه
همه هورا کشیدن چرا ارباب باید به خدمتکار ازدواج کنه
♤بسه ساکت امشب خودتونو آماده کنید ساعت هشت مراسمه
°اما اجوما ما که لباس نداریم
♤ارباب لباس براتون سفارش داده الان برید کاراتونو کنید بعد آماده شید
همه گفتیم چشم
رفتیم سراغ کار
°وای باورم نمیشه ارباب میخواد ازدواج کنه
اونم یکی از خدمتکارا اگه من انتخاب کنه همون جا سکته میکنم
+چرا خوشحالی
°وا دختر دیونه ای اگه از ارباب حامله شی
کلی ارث بهت میرسه بعدشم ارباب به این خوشتیپی جذابی همه دلشون میخواد باهاش ازدواج کنن
+چرا خو با خدمتکار
°چون این دستور خانمه دخترای بیرون اصلا قابل اعتماد هستن
+باش
شروع کردیم انجام کارای خونه
تموم شد رفتیم امده شدیم
میکاپ کردیم
همه دخترا خیلی خوشحال بودن
لباس هامونو آوردن
یه لباس مجلسی مشکی ساده که جلوش سه تا چاک داشت تا زانو پای آدم بود
برای همه همین لباس بود لباس هارو پوشیدیم
رفتیم وایستادیم
♤دخترا خیلی خوشگل شدید
همه تشکر کردیم دیگه چیزی نگفتیم وایستادیم
بعد رفتیم سالن وایستادیم کلی آدم پولدار امده بودن
که ارباب امد خانم امده بود
☆خب خب خانم ها آقایون امشب آقای کیم میخوان ازدواج کنن و یکی از دخترا رو انتخاب کنه
همه دست زدن
که ارباب امد سمت من یه نگاهی بهم انداخت که نگام کرد
خیلی استرس داشتم
که رفت سمت یه خدمتکار دیگه
یه نفس عمیق کشیدم
که یکی از خدمتکارو انتخاب کرد که راحت که همه دست زدن بعضیا به اعصبانیت داشتن نگا میکردن
خدمتکار خیلی خوشحال شده بود
ولی خانم زیاد خوشحال نبود
نمیدونم چرا چیزی نگفتیم دست زدیم
و پایان مراسم )
رفتیم لباسامونو عوض کردیم
○دختره خر شانس
°خیلی خرشانسه
●اره موافقم
*دختره خیلی زشتیه ارباب چطوری اونو انتخاب کرد
+یا اونطوری نگید خیلی دختر مهربونیه خجالتی هست :)
•یا داری از اون طرف داری میکنی چرا
+خب باید چیکار کنم الان بهش فحش بدم چی میشه ارباب حتمی ازش خوشش آمده که قبولش کرده
وگرنه باید یکی دیگه انتخاب میکرد
◇حق با ا.ته :)
+:)
دیدم بقیه خوابیدن
دراز کشیدم که اون دختره خدمتکار امد سمتم
◇سلام
+سلام
رو تخت دراز کشیده بودم که نشستم
◇من اسمم مین هو میشه باهم دوست شیم :)
+اهوم منم ا.ت هستم :)
◇میای بریم تو باغ
+ولی اگه ارباب بفهمه
◇نترس یه در مخفی هست از اونجا بریم ارباب نمیفهمه
+باش
باهم بلند شدیم از در مخفی رفتیم سمت باغ باد خنکی میوزید خیلی خوب بود دستامو باز کردم چشمام بستم مین هو هم همین کارو کرد بعد چند دقیقه لذت چشم هامونو باز کردیم
◇خیلی خوبه
+اره تو همیشه اینجا میای
◇اره وقتایی که ارباب خواب باشه یا وقتایی که حالم ،بد باشه
+ارباب تاحالا گیرت ننداخته
◇نه اگه بندازه کاری نداره ولی عصبی باشه شکنجت میده
+ولی الان اگه بفهمه عصبی باشه چی
◇نترس فعلا ارباب سرش با کانگ هو مشغوله
+یعنی چی
◇یعنی داره حامله اش میکنه
+اها
◇بیا بریم اونجا بشینیم باهم بیشتر آشنا شیم
+باش
رفتیم نشستیم .....
رفتم سمت آشپز خونه
همه رو صدا کردم
♤همه جمع شید
همه جمع شدن
پایان زبان اجوما )
داشتیم کارای آشپز خونه میکردیم که صدای اجوما امد همه رو جمع کرد رفتم پیش بقیه خدمتکارا وایستادم
♤امروز ارباب میخواد با یکی از خدمتکارا ازدواج کنه
همه هورا کشیدن چرا ارباب باید به خدمتکار ازدواج کنه
♤بسه ساکت امشب خودتونو آماده کنید ساعت هشت مراسمه
°اما اجوما ما که لباس نداریم
♤ارباب لباس براتون سفارش داده الان برید کاراتونو کنید بعد آماده شید
همه گفتیم چشم
رفتیم سراغ کار
°وای باورم نمیشه ارباب میخواد ازدواج کنه
اونم یکی از خدمتکارا اگه من انتخاب کنه همون جا سکته میکنم
+چرا خوشحالی
°وا دختر دیونه ای اگه از ارباب حامله شی
کلی ارث بهت میرسه بعدشم ارباب به این خوشتیپی جذابی همه دلشون میخواد باهاش ازدواج کنن
+چرا خو با خدمتکار
°چون این دستور خانمه دخترای بیرون اصلا قابل اعتماد هستن
+باش
شروع کردیم انجام کارای خونه
تموم شد رفتیم امده شدیم
میکاپ کردیم
همه دخترا خیلی خوشحال بودن
لباس هامونو آوردن
یه لباس مجلسی مشکی ساده که جلوش سه تا چاک داشت تا زانو پای آدم بود
برای همه همین لباس بود لباس هارو پوشیدیم
رفتیم وایستادیم
♤دخترا خیلی خوشگل شدید
همه تشکر کردیم دیگه چیزی نگفتیم وایستادیم
بعد رفتیم سالن وایستادیم کلی آدم پولدار امده بودن
که ارباب امد خانم امده بود
☆خب خب خانم ها آقایون امشب آقای کیم میخوان ازدواج کنن و یکی از دخترا رو انتخاب کنه
همه دست زدن
که ارباب امد سمت من یه نگاهی بهم انداخت که نگام کرد
خیلی استرس داشتم
که رفت سمت یه خدمتکار دیگه
یه نفس عمیق کشیدم
که یکی از خدمتکارو انتخاب کرد که راحت که همه دست زدن بعضیا به اعصبانیت داشتن نگا میکردن
خدمتکار خیلی خوشحال شده بود
ولی خانم زیاد خوشحال نبود
نمیدونم چرا چیزی نگفتیم دست زدیم
و پایان مراسم )
رفتیم لباسامونو عوض کردیم
○دختره خر شانس
°خیلی خرشانسه
●اره موافقم
*دختره خیلی زشتیه ارباب چطوری اونو انتخاب کرد
+یا اونطوری نگید خیلی دختر مهربونیه خجالتی هست :)
•یا داری از اون طرف داری میکنی چرا
+خب باید چیکار کنم الان بهش فحش بدم چی میشه ارباب حتمی ازش خوشش آمده که قبولش کرده
وگرنه باید یکی دیگه انتخاب میکرد
◇حق با ا.ته :)
+:)
دیدم بقیه خوابیدن
دراز کشیدم که اون دختره خدمتکار امد سمتم
◇سلام
+سلام
رو تخت دراز کشیده بودم که نشستم
◇من اسمم مین هو میشه باهم دوست شیم :)
+اهوم منم ا.ت هستم :)
◇میای بریم تو باغ
+ولی اگه ارباب بفهمه
◇نترس یه در مخفی هست از اونجا بریم ارباب نمیفهمه
+باش
باهم بلند شدیم از در مخفی رفتیم سمت باغ باد خنکی میوزید خیلی خوب بود دستامو باز کردم چشمام بستم مین هو هم همین کارو کرد بعد چند دقیقه لذت چشم هامونو باز کردیم
◇خیلی خوبه
+اره تو همیشه اینجا میای
◇اره وقتایی که ارباب خواب باشه یا وقتایی که حالم ،بد باشه
+ارباب تاحالا گیرت ننداخته
◇نه اگه بندازه کاری نداره ولی عصبی باشه شکنجت میده
+ولی الان اگه بفهمه عصبی باشه چی
◇نترس فعلا ارباب سرش با کانگ هو مشغوله
+یعنی چی
◇یعنی داره حامله اش میکنه
+اها
◇بیا بریم اونجا بشینیم باهم بیشتر آشنا شیم
+باش
رفتیم نشستیم .....
۱۲.۷k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.