P:4
P:4
صبح بلند شدیم رفتیم صبحونه هارو درست کردیم
رو میز چیدیم برای ارباب
که ارباب امد پایین صبحونه خورد ماهم تو صف بودیم
ارباب صبحونه خورد رفت
بعد رفتیم میز جمع کردیم عمارت تمیز کردیم
که اجوما امد تو آشپز خونه
♤همه جم شید
همه جم شدیم
♤امروز خانم میاد باید بهترین غذا هارو درست کنید خودتون که میدونید من نباید جلو خانم آبروم بره
همه گفتیم چشم ولی خانم کیه
+ببخشید
◇بله
+خانم کیه
◇مادر ارباب
+اها زن سختگیری
◇نه خیلی مهربون مثل خود ارباب
+مثل ارباب مگه ارباب بداخلاق نیست
◇نه ارباب فقط عصبی شه بد میشه وگرنه خیلی مهربونه
+اها
(باور کنید جین نمیتونم ددی کنم یا بد اخلاق بهش نمیاد 😐)
خونه هارو جمع کردیم شروع کردیم اشپزی
کردن کلی غذا مختلف درست کردیم خسته شدم رفتم رو صندلی نشستم تو تعجب بودم که ارباب کجاست یا چیکار میکنه این همه پولداره تو فکر بودم که
♤ا.ت بدو بلند شو برید میز آماده کنید الان خانم میاد
+باش
رفتیم میز آماده کردیم خدمتکارا تو صف بودن که در خونه زده شد
رفتم در باز کردم
دیدم یه زن با لباس مجلسی خیلی خوشگل جذاب وایستاده بود احترام گذاشتم
+سلام خانم بفرمایید تو
☆ممنون :)
معلوم بود مهربون بودم لبخند زدم که ارباب از پشتش امد تو احترام گذاشتم صرشچجطش
امدن تو در بستم رفتن تو دور میز نشستن منم یه گوشه وایستادم پیش خدمتکارا دیگه
از دید جین)
داشتم غذا میخوردم که
☆جین
_بله
☆باید زن بگیری بچه بیاری
_نه مامان من ازدواج نمیکنم
☆اگه نکنی از ارث محرومت میکنم
_اما
☆جین رو حرف من حرف نزن
_خو باید با کی ازدواج کنم
☆یکی از خدمتکارا انتخاب کن ازدواج کن
_باش حالا غذا بخور
☆جین باز نری از بار یه ه.رزه بیاری ها
_نه نمیارم
پایان دید جین)
وایستاده بودیم که ارباب غذا شونو خوردن
رفتن رو مبل نشستن رفتیم میز جمع کردیم هرکی رفت اتاق خودش
منم آخر از همه چون داشتم ظرف میشستم
رفتم ظرفا تمام شد همه خدمتکارا رفتن رفتم سمت سالن که خانم ارباب نشسته بودن یه احترام گذاشتم خواستم برم که......
صبح بلند شدیم رفتیم صبحونه هارو درست کردیم
رو میز چیدیم برای ارباب
که ارباب امد پایین صبحونه خورد ماهم تو صف بودیم
ارباب صبحونه خورد رفت
بعد رفتیم میز جمع کردیم عمارت تمیز کردیم
که اجوما امد تو آشپز خونه
♤همه جم شید
همه جم شدیم
♤امروز خانم میاد باید بهترین غذا هارو درست کنید خودتون که میدونید من نباید جلو خانم آبروم بره
همه گفتیم چشم ولی خانم کیه
+ببخشید
◇بله
+خانم کیه
◇مادر ارباب
+اها زن سختگیری
◇نه خیلی مهربون مثل خود ارباب
+مثل ارباب مگه ارباب بداخلاق نیست
◇نه ارباب فقط عصبی شه بد میشه وگرنه خیلی مهربونه
+اها
(باور کنید جین نمیتونم ددی کنم یا بد اخلاق بهش نمیاد 😐)
خونه هارو جمع کردیم شروع کردیم اشپزی
کردن کلی غذا مختلف درست کردیم خسته شدم رفتم رو صندلی نشستم تو تعجب بودم که ارباب کجاست یا چیکار میکنه این همه پولداره تو فکر بودم که
♤ا.ت بدو بلند شو برید میز آماده کنید الان خانم میاد
+باش
رفتیم میز آماده کردیم خدمتکارا تو صف بودن که در خونه زده شد
رفتم در باز کردم
دیدم یه زن با لباس مجلسی خیلی خوشگل جذاب وایستاده بود احترام گذاشتم
+سلام خانم بفرمایید تو
☆ممنون :)
معلوم بود مهربون بودم لبخند زدم که ارباب از پشتش امد تو احترام گذاشتم صرشچجطش
امدن تو در بستم رفتن تو دور میز نشستن منم یه گوشه وایستادم پیش خدمتکارا دیگه
از دید جین)
داشتم غذا میخوردم که
☆جین
_بله
☆باید زن بگیری بچه بیاری
_نه مامان من ازدواج نمیکنم
☆اگه نکنی از ارث محرومت میکنم
_اما
☆جین رو حرف من حرف نزن
_خو باید با کی ازدواج کنم
☆یکی از خدمتکارا انتخاب کن ازدواج کن
_باش حالا غذا بخور
☆جین باز نری از بار یه ه.رزه بیاری ها
_نه نمیارم
پایان دید جین)
وایستاده بودیم که ارباب غذا شونو خوردن
رفتن رو مبل نشستن رفتیم میز جمع کردیم هرکی رفت اتاق خودش
منم آخر از همه چون داشتم ظرف میشستم
رفتم ظرفا تمام شد همه خدمتکارا رفتن رفتم سمت سالن که خانم ارباب نشسته بودن یه احترام گذاشتم خواستم برم که......
۱۴.۳k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.