اشتباه خاص!
اشتباهخاص!
پارت¹⁶
سال²⁰¹²
+:کفش هام روی سرامیک های داخل راهرو ک مثل یک هزار توی پیچیده در هم گره میخوره..از اونجا کمی بی دست و پام..
مثل ماشینی منحرف میشه..داخل راهروهای دیگه میپیچم..
سومین،جیهون از پشت سرم بدنبالم میان..تهیونگ ک کنارمه..ک از کمبود اکسیژن توی راهرو چهارخونه ای بیمارستان..قهقه میزنه..سومین و جیهون ب دکتر هایی ک با فریاد ازمون میخوان سرجامون بمونیم..میخندیدن..
-:یااا جونگکوکااا!....ب راحتی اسمش رو ب زبون میارم طوریکه ک انکار همیشه متعلق ب من بوده...الان تو سن نوجوونی ایم..و این دردناکه..
...
-:ن..نهه ازم نگرینش ازتون خواهش میکنم..ولم کنیننن..اون نباید برهه...پرستارا با گرفتن بازو های پسری اونو ب سمت اتاقش بردن..
اون پسر¹⁶ ساله حق داشت...داشت رفتن کسی رو تماشا میکرد ک بخشی از بهترین قسمت زندگیش بوده!..ولی بیماری ای ک اون پسر رو کنترل میکرد خیلی بدتر از مال خودش بود..
ممکن بود دیگه هیچوقت اونو نبینه...البته سرنوشت رو هیچوقت نمیتونی تغیر بدی..
ولی کی میدونه..چی قراره بشه..اصلا هم رو دوباره شناختن؟!..
²¹نوامبر..⁴ روز بعد..
دکتر:بیمار ⁶⁶⁶ آقای کیم..اگه آروم نشی چطور میخوای مرخص بشی؟
-:با چشای قرمز از اشک بهش نگاه کرد..التماس میکرد ک اونو پیشش برگردونن..من جونگکوکو میخوام..بگین برگرده..برام بیارینش!
...
ساعت ⁰⁰:⁰¹ بامداد!
+:و..ولممم کنن عوضیی درد داره..بکش بیرررون!!
-:مرد با گرفتن رو رون های سفید پسر..ک کمرش رو ب راحتی میدید..با دیدن اون رینگ قرمز ک میدیدش ضعف میرفت..
اون با آدمای زیادی خوابیده بود..ولی کسی ب اندازه خوبی جونگکوک نبود....خفه میشی یا با جیز دیگه ای خفت کنم؟!
+:پسر با گریه حرف میزد و نفسش گرفته بود..اون آسم شدید داشت..ب شدت زیاد..خواست درخواست کمک کنه..اما با فشار زیادی ک از پایین تنش حس کرد..عربده ای زد..و نفس نفس زدن افتاد..اون حجم از بزرگی دیکش..باورش نشده بود ک این رو داره هندل میکنه..و با درد فقط اسمشو با ناله صدا میکرد..
ع..عااای تهیونگ..بیخیال شوو.. ولم کن عوضیی...حالم ازت بهم میخوره!
-:عه تازه منو شناختی؟!..خوب بلد بودی زبون بریزی!!
...
دوستان پارت چطور بود؟؟😂😔
کامنت:¹⁴
لایک:¹⁹
پارت¹⁶
سال²⁰¹²
+:کفش هام روی سرامیک های داخل راهرو ک مثل یک هزار توی پیچیده در هم گره میخوره..از اونجا کمی بی دست و پام..
مثل ماشینی منحرف میشه..داخل راهروهای دیگه میپیچم..
سومین،جیهون از پشت سرم بدنبالم میان..تهیونگ ک کنارمه..ک از کمبود اکسیژن توی راهرو چهارخونه ای بیمارستان..قهقه میزنه..سومین و جیهون ب دکتر هایی ک با فریاد ازمون میخوان سرجامون بمونیم..میخندیدن..
-:یااا جونگکوکااا!....ب راحتی اسمش رو ب زبون میارم طوریکه ک انکار همیشه متعلق ب من بوده...الان تو سن نوجوونی ایم..و این دردناکه..
...
-:ن..نهه ازم نگرینش ازتون خواهش میکنم..ولم کنیننن..اون نباید برهه...پرستارا با گرفتن بازو های پسری اونو ب سمت اتاقش بردن..
اون پسر¹⁶ ساله حق داشت...داشت رفتن کسی رو تماشا میکرد ک بخشی از بهترین قسمت زندگیش بوده!..ولی بیماری ای ک اون پسر رو کنترل میکرد خیلی بدتر از مال خودش بود..
ممکن بود دیگه هیچوقت اونو نبینه...البته سرنوشت رو هیچوقت نمیتونی تغیر بدی..
ولی کی میدونه..چی قراره بشه..اصلا هم رو دوباره شناختن؟!..
²¹نوامبر..⁴ روز بعد..
دکتر:بیمار ⁶⁶⁶ آقای کیم..اگه آروم نشی چطور میخوای مرخص بشی؟
-:با چشای قرمز از اشک بهش نگاه کرد..التماس میکرد ک اونو پیشش برگردونن..من جونگکوکو میخوام..بگین برگرده..برام بیارینش!
...
ساعت ⁰⁰:⁰¹ بامداد!
+:و..ولممم کنن عوضیی درد داره..بکش بیرررون!!
-:مرد با گرفتن رو رون های سفید پسر..ک کمرش رو ب راحتی میدید..با دیدن اون رینگ قرمز ک میدیدش ضعف میرفت..
اون با آدمای زیادی خوابیده بود..ولی کسی ب اندازه خوبی جونگکوک نبود....خفه میشی یا با جیز دیگه ای خفت کنم؟!
+:پسر با گریه حرف میزد و نفسش گرفته بود..اون آسم شدید داشت..ب شدت زیاد..خواست درخواست کمک کنه..اما با فشار زیادی ک از پایین تنش حس کرد..عربده ای زد..و نفس نفس زدن افتاد..اون حجم از بزرگی دیکش..باورش نشده بود ک این رو داره هندل میکنه..و با درد فقط اسمشو با ناله صدا میکرد..
ع..عااای تهیونگ..بیخیال شوو.. ولم کن عوضیی...حالم ازت بهم میخوره!
-:عه تازه منو شناختی؟!..خوب بلد بودی زبون بریزی!!
...
دوستان پارت چطور بود؟؟😂😔
کامنت:¹⁴
لایک:¹⁹
۵.۱k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.