p⁶
باهاش ازدواج کن باشه این بگه رو به دنیا بیار و خیلی خوشبخت میشی
هائون : درسته من از خیلی بچه ها رو دوست دارم
هائون خیلی خوشحال شد
هائون : پس برام تست بخر باشه
یون : حتما
هانا وارد اتاق شد با سینی به دست سمته آن ها رفت ۰-۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سونگمین وارد عمارت شد
دختری ۵ ساله در آغوشش بود
مینی : شما عمو هستی
سونگمین: آره
مینی: منم عمو هستم
سونگمین: نه
سونگمین وارد سالون شد و با چان و فیلیکس که نشسته بودن و مشغول حرف زدن بودن
فیلیکس: سونگمین اوردیش
سونگمین : آره کلی مغزم رو از دست دادم دختره دیوونم کرد
مینی: شما کی هستین
فیلیکس: دشمن پدرت
چان: فیلیکس ساکت شو به بچه مگه آدم اینجوری میگه
چان با مهربونیت مینی رو بغلش نشوند
سونگمین: خب حالا میخواهی چیکار کنی
فیلیکس : صبر میکنیم
فیلیکس خیره به اون بگه شد مینی خیلی شیرین حرف میزد و یه دختری خوشگل و بامزه بود
فیلیکس..... هائون حتما ذوق میکنه وقتی این بچه رو ببینه
چهار ساعت بعد )
وقت ناهار شد و هانا اومد و به یون و هائون گفت
هائون : تو برو من تنها ناهار میخورم
یون : چی نه اينجوری نمیشه زود باش بریم پاشو
هائون : نه گفتم که نمیخواهم
یون : دیونه تو حتما بارداری و بعد ها قراره باهاش ازدواج کنی بازم باهاش رو یه میز نمیشینی
هائون : پس باشه
هائون همراه با یون از اتاق خارج شدن و سمته سالون رفتن
فیلیکس و سونگمین چان نشسته بودن و مینی تو بغله چان نشسته بود یون با ذوق کنار چان نشست
یون : ای وای این کوچولو کیه
چان : مهمون ماست
هائون همان جا ایستاده بود و نمیرفت سمته مبل ها چون فقد کنار فیلیکس جا بود که هائون میترسید و نمیرفت
یون : بیا بشین هائون جان
با قدم های ارومی سمته فیلیکس برداشت و کنار اش نشست،
یون : بازم دارین بخاطره کارتون بچه ها رو اذیت میکنید
سونگمین: آخه کی دلش میاد این بچه رو اذیت کنه این خیلی نازه
مینی: عمو من نازم
سونگمین: آره چجورم
مینی از آغوش چان بیرون رفت و سمته سونگمین رفت
هائون مثل یه آدم یخ نشسته بود و وجود اش پر از ترس بود
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.