برایت نوشته بودم که دلم لک زده برای پریدن روی ابرها؟
برایت نوشته بودم که دلم لک زده برای پریدن روی ابرها؟
دلم تنگ شده برای دست زدن به آبی آسمان میرزا!
اقلکم به قواره ی یک وجب خاک دنیا نشسته روی تنم، هرچه می تکانم یا راه غبار می شود یا سینه ام تنگ و سرفه و سرفه و سرفه...
این پا و آن پا می کنم برای پریدن، این پا و آن پا می کنم و کنده نمی شود پاهایم...
گرفتاریم میرزا!
گرفتار تعصب نابه جا و شک نکردن به راه و چاه، گرفتار سکوت نابه جا و حرف و حرف و حرف، گرفتار های و هوی و قیل و قال ...
توی گلو و چشم هایم گُله به گُله ابر نشسته، اشک از چشمانم سیاه سرمه برمی دارد و شالاپی می افتد روی دامنم، مثل گنجشک خیس کز کردم گوشه ی حیات و لرز گرفتم، انگار کن بی بلدیِ شنا پریده ام توی اقیانوسِ حُزن، تو بودی میگفتی موقع حزن ذکر یونسیه بخوانم؟ میگفتی رو کن به سمت خدا و صدایش کن و بگو که جز تو خدایی نیست، منزهی تو و من از ستمکاران(به خویش)م.
رو کرده ام به آسمان و ذکر یونس در شکم نهنگ میخوانم، دلم...آخ دلم تنگ شده برای دست زدن به آبی آسمان میرزا...
#زعج
دلم تنگ شده برای دست زدن به آبی آسمان میرزا!
اقلکم به قواره ی یک وجب خاک دنیا نشسته روی تنم، هرچه می تکانم یا راه غبار می شود یا سینه ام تنگ و سرفه و سرفه و سرفه...
این پا و آن پا می کنم برای پریدن، این پا و آن پا می کنم و کنده نمی شود پاهایم...
گرفتاریم میرزا!
گرفتار تعصب نابه جا و شک نکردن به راه و چاه، گرفتار سکوت نابه جا و حرف و حرف و حرف، گرفتار های و هوی و قیل و قال ...
توی گلو و چشم هایم گُله به گُله ابر نشسته، اشک از چشمانم سیاه سرمه برمی دارد و شالاپی می افتد روی دامنم، مثل گنجشک خیس کز کردم گوشه ی حیات و لرز گرفتم، انگار کن بی بلدیِ شنا پریده ام توی اقیانوسِ حُزن، تو بودی میگفتی موقع حزن ذکر یونسیه بخوانم؟ میگفتی رو کن به سمت خدا و صدایش کن و بگو که جز تو خدایی نیست، منزهی تو و من از ستمکاران(به خویش)م.
رو کرده ام به آسمان و ذکر یونس در شکم نهنگ میخوانم، دلم...آخ دلم تنگ شده برای دست زدن به آبی آسمان میرزا...
#زعج
۱۶.۰k
۰۶ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.