𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲2🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲2🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 4
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
الان تو چه سالی هستیم؟
ـ نمیدونی؟ 2024 ماه march
یعنی ۵ ماه گذشته
-هوم؟
چرا منو ۵ ماه توی سر خونه نگهم داشتن
با تعجب به دختر و حرفاهیش نگاه میکرد چه معنی میتوانست داشته باشه چرا این دختر باید شروع کنه به دویدن و جلوی ماشین این پسر هیچ تکانی نخوره و منتظر مرگش باشه؟ چرا باید ۵ ماه توی سر خونه یه تیمارستان روانی باشه؟ شاید تقدیر شاید هم سرنوشت این دونفر به هم وصله
فلش بک September, 2023
جئون جونگکوک
باران چنان شتابان میبارید که انگار دلش پر است قطره های محکم و خشن باران بر سر پنجره میخورد باد چنان میکرد که درخت دیگر طاقت ایستادگی نداشت مردم از ترس باران به خانه هایشان هجوم بردهاند و از پشت پنجره به خشم باران تماشا میکردند عجیب و ترسناک بود اما نه به اندازهی پسر دیوانه ای که روی خیابان دراز کشیده و سرش را روی جدول گذاشته و به عکس در دستش خیره شده بود او قصد مرگش را داشت مردم با ترس پسر نگاه میکردند که داشت جان میداد اما کسی جرات نداشت بیرون برود و جلو او را بگیرد
ویو جئون جونگکوک
میدونی الان چی دلم میخواد
قهوه کوچلا با تو
زیر به لحاف گرم با تو
دیدن فیلم ترسناک با تو
قدم زدن زیر باران با تو
فرار کردن از طوفان با تو
ولی تو نیستی!
تو دیگه قرار نیست مال من باشی مقصر منم
اگه من نبودم تو الان داشتی با یه نفر دیگه زندگی میکردی (پوزخندی زد) آره حسودیم میشد که مال من نمیشدی ولی حداقل الان زنده بودی
کام عمیقی از سیگارش گرفت و حرف زدن با موجود خیالیش را ادامه داد
نترس هر کاری میکنم که دوباره مال من بشی
یادته روز اول بهت گفتم یا مال منی یا خدا (با قهقه خندید) خدا زورش بیشتر بود
ولی من نمیزارم چون تو
مال منی مادمازل جئون
نظرتان؟ این سبک نوشت دوست دارین؟ یکم لایک هارو هم بالا ببرین
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 4
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
الان تو چه سالی هستیم؟
ـ نمیدونی؟ 2024 ماه march
یعنی ۵ ماه گذشته
-هوم؟
چرا منو ۵ ماه توی سر خونه نگهم داشتن
با تعجب به دختر و حرفاهیش نگاه میکرد چه معنی میتوانست داشته باشه چرا این دختر باید شروع کنه به دویدن و جلوی ماشین این پسر هیچ تکانی نخوره و منتظر مرگش باشه؟ چرا باید ۵ ماه توی سر خونه یه تیمارستان روانی باشه؟ شاید تقدیر شاید هم سرنوشت این دونفر به هم وصله
فلش بک September, 2023
جئون جونگکوک
باران چنان شتابان میبارید که انگار دلش پر است قطره های محکم و خشن باران بر سر پنجره میخورد باد چنان میکرد که درخت دیگر طاقت ایستادگی نداشت مردم از ترس باران به خانه هایشان هجوم بردهاند و از پشت پنجره به خشم باران تماشا میکردند عجیب و ترسناک بود اما نه به اندازهی پسر دیوانه ای که روی خیابان دراز کشیده و سرش را روی جدول گذاشته و به عکس در دستش خیره شده بود او قصد مرگش را داشت مردم با ترس پسر نگاه میکردند که داشت جان میداد اما کسی جرات نداشت بیرون برود و جلو او را بگیرد
ویو جئون جونگکوک
میدونی الان چی دلم میخواد
قهوه کوچلا با تو
زیر به لحاف گرم با تو
دیدن فیلم ترسناک با تو
قدم زدن زیر باران با تو
فرار کردن از طوفان با تو
ولی تو نیستی!
تو دیگه قرار نیست مال من باشی مقصر منم
اگه من نبودم تو الان داشتی با یه نفر دیگه زندگی میکردی (پوزخندی زد) آره حسودیم میشد که مال من نمیشدی ولی حداقل الان زنده بودی
کام عمیقی از سیگارش گرفت و حرف زدن با موجود خیالیش را ادامه داد
نترس هر کاری میکنم که دوباره مال من بشی
یادته روز اول بهت گفتم یا مال منی یا خدا (با قهقه خندید) خدا زورش بیشتر بود
ولی من نمیزارم چون تو
مال منی مادمازل جئون
نظرتان؟ این سبک نوشت دوست دارین؟ یکم لایک هارو هم بالا ببرین
۹۱۷
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.