چند پارتی یونگی
چند پارتی یونگی
وقتی عضو هشتمی و خودکشی میکنی (خیلی هیت میگیری)
۳/۳
جیمین بلند شد و سمت اتاق در رو باز کرد ولی کسی داخل اتاق نبود ...سعی کرد آروم ا.ت رو صدا کنه که بچه ها بالا نیان
ولی کسی جواب نداد مطمئن بود ا.ت اومد داخل اتاق که صدای شیر آب توجه خودش رو جلب کرد
رفت سمت حمام
@ا.ت ...ا.ت داخلی؟! ...... داری نگرانم میکنی ا.ت ....جواب بده....ا.تت ....اومدم داخل هاا...اومدم
در رو آروم باز کرد که با وان پر خون مواجه شد
@ا.تتت (داد)
با دادی که جیمین زد همه اومدن بالا یونگی سریع در رو باز کرد
_چ،چیشده؟!
@ا،ا.ت خ،خودکشی کرده
یونگی وارد حمام شد بدن ا.ت رو تو بغلش گرفت سرد سرد بود ا.ت رو از حمام در آورد همه رو بیرون کرد و لباس های ا.ت رو تنش کرد سریع رفت پایین گریش داشت در میامد اون هنوز بهش اعتراف نکرده بود وارد بیمارستان شد و بدن سرد دختر رو روی یکی از برانکارد ها گذاشت ....پرستار ها سریع اون رو به اتاق عمل بردن و یونگی تمام مشخصات رو پر کرد
پنج ساعت بعد
ا.ت هنوز تو اتاق عمل بود که یه پرستار اومد بیرون
سریع پسرا بلند شدن
_چ،چیشد؟!
@باید بگم آقایون شانس آوردین یکم دیر تر رسیده بودن دیگه نمیتونستیم کاری کنیم
نام:ممنون
پرستار رفت که پشت سرش ا.ت اومد بیرون ...بهش دستگاه های زیادی وصل بود بردنش تو بخش مراقبت های ویژه
پرش زمانی به چند روز بعد
ویو یونگی
الان چند روزه ا.ت بیهوشه و پسرا کمپانی هستن کنار تخت ا.ت نشسته بودم و دستش رو گرفته بودم ...تا حالا آنقدر دست هاش خشک و پوست پوست نبودن
_چرا بیدار نمیشی پس ؟!
بعد از چند دقیقه صدای ضعیفی شنیدم
سرم رو بالا آوردم که دیدم ا.ت به هوش اومده
_ا،ا.ت خوبی ؟! جاییت درد نمیکنه ....حالت تهوع نداری ؟!
+ن،نه ...خ،خوبم
_اخه چرا اینکار رو با خودت کردی ها؟! نمیگی اینجا هفت نفر هستن که اگر میرفتی این ها هم نابود میشدن ...اصلا بقیه هیچ چی نمیگفتی من اینجا میمردم
+ی،یونگی...
_هیشش ...هیچی نگو ...میخوام نگات کنم ...(بغض) خیلی احمقی
+(خنده) حتی تو اوج ناراحتی هم فحش بده
_(خنده)
_خیلی دوست دارم
+منم
_ولی من ...بیشتر از یه دوست یه همکار دوست دارم ا.ت ...میخوام باهات قرار بزارم
+گفتم که منم دوست دارم
_دوست دارم قاصدکم ...قول بده ...دیگه به خاطر حرف دیگران به خودت آسیب نزنی ... خب؟!
+باشه
_(لبخند )
پایان
نظر یادت نره رفیق!!
وقتی عضو هشتمی و خودکشی میکنی (خیلی هیت میگیری)
۳/۳
جیمین بلند شد و سمت اتاق در رو باز کرد ولی کسی داخل اتاق نبود ...سعی کرد آروم ا.ت رو صدا کنه که بچه ها بالا نیان
ولی کسی جواب نداد مطمئن بود ا.ت اومد داخل اتاق که صدای شیر آب توجه خودش رو جلب کرد
رفت سمت حمام
@ا.ت ...ا.ت داخلی؟! ...... داری نگرانم میکنی ا.ت ....جواب بده....ا.تت ....اومدم داخل هاا...اومدم
در رو آروم باز کرد که با وان پر خون مواجه شد
@ا.تتت (داد)
با دادی که جیمین زد همه اومدن بالا یونگی سریع در رو باز کرد
_چ،چیشده؟!
@ا،ا.ت خ،خودکشی کرده
یونگی وارد حمام شد بدن ا.ت رو تو بغلش گرفت سرد سرد بود ا.ت رو از حمام در آورد همه رو بیرون کرد و لباس های ا.ت رو تنش کرد سریع رفت پایین گریش داشت در میامد اون هنوز بهش اعتراف نکرده بود وارد بیمارستان شد و بدن سرد دختر رو روی یکی از برانکارد ها گذاشت ....پرستار ها سریع اون رو به اتاق عمل بردن و یونگی تمام مشخصات رو پر کرد
پنج ساعت بعد
ا.ت هنوز تو اتاق عمل بود که یه پرستار اومد بیرون
سریع پسرا بلند شدن
_چ،چیشد؟!
@باید بگم آقایون شانس آوردین یکم دیر تر رسیده بودن دیگه نمیتونستیم کاری کنیم
نام:ممنون
پرستار رفت که پشت سرش ا.ت اومد بیرون ...بهش دستگاه های زیادی وصل بود بردنش تو بخش مراقبت های ویژه
پرش زمانی به چند روز بعد
ویو یونگی
الان چند روزه ا.ت بیهوشه و پسرا کمپانی هستن کنار تخت ا.ت نشسته بودم و دستش رو گرفته بودم ...تا حالا آنقدر دست هاش خشک و پوست پوست نبودن
_چرا بیدار نمیشی پس ؟!
بعد از چند دقیقه صدای ضعیفی شنیدم
سرم رو بالا آوردم که دیدم ا.ت به هوش اومده
_ا،ا.ت خوبی ؟! جاییت درد نمیکنه ....حالت تهوع نداری ؟!
+ن،نه ...خ،خوبم
_اخه چرا اینکار رو با خودت کردی ها؟! نمیگی اینجا هفت نفر هستن که اگر میرفتی این ها هم نابود میشدن ...اصلا بقیه هیچ چی نمیگفتی من اینجا میمردم
+ی،یونگی...
_هیشش ...هیچی نگو ...میخوام نگات کنم ...(بغض) خیلی احمقی
+(خنده) حتی تو اوج ناراحتی هم فحش بده
_(خنده)
_خیلی دوست دارم
+منم
_ولی من ...بیشتر از یه دوست یه همکار دوست دارم ا.ت ...میخوام باهات قرار بزارم
+گفتم که منم دوست دارم
_دوست دارم قاصدکم ...قول بده ...دیگه به خاطر حرف دیگران به خودت آسیب نزنی ... خب؟!
+باشه
_(لبخند )
پایان
نظر یادت نره رفیق!!
۳.۳k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.