شماره معکوس p4
اریکا با خنده دستی زیر پلکش کشید و قطرات اشکی که در اثر خنده ریخته بود را پاک کرد
"آره بابا چرا بد باشم؟" erica
امیلیا نیشخندی زد و بعد روی پاشنه پا چرخید
" خوبه،خداروشکر سالمی " Emilia
بعد با قدم هایی بلند خودش را به اتاق رساند
لباس راحتی برداشت و مشغول در آوردن لباس های داخل تنش شد
شلوار را پوشید و سعی در باز کردن زیپ لباس بود که در باز شد
جئون با نگاهی شرم زده صورتش را چرخاند و امیلیا در حالی که کلافه لباسش را پایین می کشید پرسید :
"چیزی میخوای؟" Emilia
"اومدم لباسام رو عوض کنم" jk
موهایش را از دور گردنش جمع کرد و بست،به در رسید و چانه ی جئون را گرفت
"میتونی بپوشی کارم تموم شد " Emilia
جئون سری تکان داد و بعد خروج امیلیا لباس داخل تنش را بیرون کشید و کلافه روی تخت نشست
سمت پنجره قدم برداشت و با باز کردن ان،نسیم سوزناکی لرز بر تنش انداخت
تمام مدت فکرش درگیر حرف امیلیا بود
"پسرم بیا غذا"
در آخر شلوارک ساحلی تنش کرد و به جمع پیوست
نگاهش روی اریکا که با تلفن صحبت میکرد خشک شد و لحظاتی بعد نگاه اریکا در نگاهش گره خورد
امیلیا از دیدن این لحظه زیر لب "چندش" ارامی گفت و بعد به گفته ی خود خندید،جوری که همه به خنده ی او خیره شدند
با لبخند سمت آشپزخانه رفت و بعد از کشیدن کاسه سوپ ها روی میز چید
مادر جئون از دیدن زیرک و کاری بودن امیلیا لب گزید تا لبخندش را مخفی کند،گویی امیلیا را مثل دختر یا حتی عروس خود دوست داشت!
"خانم جئون،آقای جئون بفرمایید" Emilia
آقای جئون با برداشتن گام هایی مردانه خودش را به میر رساند و بعد از بو کشیدن عمیق سوپ لبخندی به روی امیلیا زد
" بابت غذا ممنونم دخترم"
امیلیا از تلفظ "دخترم" آن مرد ذوق زده نگاهش کرد و سپس جواب او را داد
کنار خواهرش نشست که اریکا بی مقدمه شروع کرد
" امروز چطور بود؟" erica
قاشقی از سوپی که پخته بود چشید و بی حوصله گفت:
"مثل همیشه، فیلم برداری یکم دیرتر تموم شد،باید حتما یه دکتر برای ورم پاهام برم خیلی درد میکنه" Emilia
اریکا سری تکان داد و گفت :
"آخر هفته مصاحبه تلویزیونی داری؟" erica
"آره، راستی موکل تو چیشد؟" Emilia
خانم جئون بی مقدمه پرید بین حرف دو خواهر
" امیلیا پات چیشده؟"
امیلیا در حالی که لبخند بر لب آورده بود گفت :
"اتفاق خاصی نیوفتاده،از بس با کفش های پاشنه بلند راه رفتم پاهام ورم کرده" Emilia
"آره بابا چرا بد باشم؟" erica
امیلیا نیشخندی زد و بعد روی پاشنه پا چرخید
" خوبه،خداروشکر سالمی " Emilia
بعد با قدم هایی بلند خودش را به اتاق رساند
لباس راحتی برداشت و مشغول در آوردن لباس های داخل تنش شد
شلوار را پوشید و سعی در باز کردن زیپ لباس بود که در باز شد
جئون با نگاهی شرم زده صورتش را چرخاند و امیلیا در حالی که کلافه لباسش را پایین می کشید پرسید :
"چیزی میخوای؟" Emilia
"اومدم لباسام رو عوض کنم" jk
موهایش را از دور گردنش جمع کرد و بست،به در رسید و چانه ی جئون را گرفت
"میتونی بپوشی کارم تموم شد " Emilia
جئون سری تکان داد و بعد خروج امیلیا لباس داخل تنش را بیرون کشید و کلافه روی تخت نشست
سمت پنجره قدم برداشت و با باز کردن ان،نسیم سوزناکی لرز بر تنش انداخت
تمام مدت فکرش درگیر حرف امیلیا بود
"پسرم بیا غذا"
در آخر شلوارک ساحلی تنش کرد و به جمع پیوست
نگاهش روی اریکا که با تلفن صحبت میکرد خشک شد و لحظاتی بعد نگاه اریکا در نگاهش گره خورد
امیلیا از دیدن این لحظه زیر لب "چندش" ارامی گفت و بعد به گفته ی خود خندید،جوری که همه به خنده ی او خیره شدند
با لبخند سمت آشپزخانه رفت و بعد از کشیدن کاسه سوپ ها روی میز چید
مادر جئون از دیدن زیرک و کاری بودن امیلیا لب گزید تا لبخندش را مخفی کند،گویی امیلیا را مثل دختر یا حتی عروس خود دوست داشت!
"خانم جئون،آقای جئون بفرمایید" Emilia
آقای جئون با برداشتن گام هایی مردانه خودش را به میر رساند و بعد از بو کشیدن عمیق سوپ لبخندی به روی امیلیا زد
" بابت غذا ممنونم دخترم"
امیلیا از تلفظ "دخترم" آن مرد ذوق زده نگاهش کرد و سپس جواب او را داد
کنار خواهرش نشست که اریکا بی مقدمه شروع کرد
" امروز چطور بود؟" erica
قاشقی از سوپی که پخته بود چشید و بی حوصله گفت:
"مثل همیشه، فیلم برداری یکم دیرتر تموم شد،باید حتما یه دکتر برای ورم پاهام برم خیلی درد میکنه" Emilia
اریکا سری تکان داد و گفت :
"آخر هفته مصاحبه تلویزیونی داری؟" erica
"آره، راستی موکل تو چیشد؟" Emilia
خانم جئون بی مقدمه پرید بین حرف دو خواهر
" امیلیا پات چیشده؟"
امیلیا در حالی که لبخند بر لب آورده بود گفت :
"اتفاق خاصی نیوفتاده،از بس با کفش های پاشنه بلند راه رفتم پاهام ورم کرده" Emilia
۲۹.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.