شماره معکوس p5
خانم جئون نگران نگاهی به او انداخت و گفت :
"دختر بهت که گفتم این شغل خیلی دردسر داره "
جانگکوک و پدرش بلند خندیدند،اریکا مشکوک آنها را نگاه کرد و سپس پرسید :
"چیز خنده داری بود؟" erica
جانگکوک در حالی که سعی میکرد با خوردن غذا اثرات خنده را از بین ببرد گفت:
" نه هیچی،یاد رقابت مسخره ی خودم و امیلیا افتادم که اون موقع فکر میکرد بهتر از منه" jk
پدر جانگکوک با خنده گفت:
"و ثابت هم کرد"
امیلیا لبخند مغروری بر لب آورد که جانگکوک حرصی کمی ترب به سمت او پرت کرد
" نخیر،حالا فکر کرده بخاطر هیکل قشنگش از من بهتره؟" jk
مغرور خندید
"قطعا،ببین بدن سازی میری و اینی اگه نمیرفتی چی میشدی " Emilia
جانگکوک کلافه چاپستیک را روی میز کوبید و با اخم هایی در هم شمرده گفت :
"دهنتو آب بکش امیلیا" jk
امیلیا مشغول خوردن شد و با خنده گفت :
" دهن من که لباس نیست آب بکشم " Emilia
جانگکوک لب باز کرد تا تیکه ی دیگری بار کند که اریکا با اخم رو به جانگکوک چرخید و گفت :
"دارید غذا میخورید،مودب باشید وگرنه هر دوتون رو تنبیه میکنم،حواست باشه جانگکوک!" erica
جانگکوک بزاق دهنش را به سختی پایین داد و دیگر سکوت کرد،پدر جانگکوک مشکوک گفت:
"عجب الان اگه ما اینو میگفتیم آقا لپاش پر باد میشد حالا از اریکا که ۴ سال ازش بزرگتره حساب میبره"
جئون حسابی دستپاچه شد و سعی کرد قضیه را به اثبات برساند
"نه خب به نظرم حرفش درست بود،اینطوری بی حرمتی به شما میشد " jk
جمع در سکوت فرو رفت و جئون نفسش را با فشار بیرون فرستاد
ساعت ۱۲ شب در حالی که روی تخت دراز کشیده بود نگاهش به سقف اتاق گره خورد
امیلیا در را باز کرد و با دیدن جئون که روی تخت دراز کشیده اخم کرد و لامپ را روشن کرد
نور در چشمان جئون دوید و عصبی خواست اعتراض کند که نگاهش به چهره عصبی امیلیا افتاد
"امروز دوشنبه اس،نوبت توئه روی زمین بخوابی" Emilia
جئون برای اینکه کم آورده بود اخم کرد و طلب کار به چشمان او خیره شد
"کی گفته؟ اینجا اتاق منه منم هر وقت دلم بخواد روی این تخت میخوابم" jk
ابرویی بالا انداخت
"که اتاق توئه؟" Emilia
با سر حرفش را تأیید کرد
"الان نشونت میدم !"Emilia
"دختر بهت که گفتم این شغل خیلی دردسر داره "
جانگکوک و پدرش بلند خندیدند،اریکا مشکوک آنها را نگاه کرد و سپس پرسید :
"چیز خنده داری بود؟" erica
جانگکوک در حالی که سعی میکرد با خوردن غذا اثرات خنده را از بین ببرد گفت:
" نه هیچی،یاد رقابت مسخره ی خودم و امیلیا افتادم که اون موقع فکر میکرد بهتر از منه" jk
پدر جانگکوک با خنده گفت:
"و ثابت هم کرد"
امیلیا لبخند مغروری بر لب آورد که جانگکوک حرصی کمی ترب به سمت او پرت کرد
" نخیر،حالا فکر کرده بخاطر هیکل قشنگش از من بهتره؟" jk
مغرور خندید
"قطعا،ببین بدن سازی میری و اینی اگه نمیرفتی چی میشدی " Emilia
جانگکوک کلافه چاپستیک را روی میز کوبید و با اخم هایی در هم شمرده گفت :
"دهنتو آب بکش امیلیا" jk
امیلیا مشغول خوردن شد و با خنده گفت :
" دهن من که لباس نیست آب بکشم " Emilia
جانگکوک لب باز کرد تا تیکه ی دیگری بار کند که اریکا با اخم رو به جانگکوک چرخید و گفت :
"دارید غذا میخورید،مودب باشید وگرنه هر دوتون رو تنبیه میکنم،حواست باشه جانگکوک!" erica
جانگکوک بزاق دهنش را به سختی پایین داد و دیگر سکوت کرد،پدر جانگکوک مشکوک گفت:
"عجب الان اگه ما اینو میگفتیم آقا لپاش پر باد میشد حالا از اریکا که ۴ سال ازش بزرگتره حساب میبره"
جئون حسابی دستپاچه شد و سعی کرد قضیه را به اثبات برساند
"نه خب به نظرم حرفش درست بود،اینطوری بی حرمتی به شما میشد " jk
جمع در سکوت فرو رفت و جئون نفسش را با فشار بیرون فرستاد
ساعت ۱۲ شب در حالی که روی تخت دراز کشیده بود نگاهش به سقف اتاق گره خورد
امیلیا در را باز کرد و با دیدن جئون که روی تخت دراز کشیده اخم کرد و لامپ را روشن کرد
نور در چشمان جئون دوید و عصبی خواست اعتراض کند که نگاهش به چهره عصبی امیلیا افتاد
"امروز دوشنبه اس،نوبت توئه روی زمین بخوابی" Emilia
جئون برای اینکه کم آورده بود اخم کرد و طلب کار به چشمان او خیره شد
"کی گفته؟ اینجا اتاق منه منم هر وقت دلم بخواد روی این تخت میخوابم" jk
ابرویی بالا انداخت
"که اتاق توئه؟" Emilia
با سر حرفش را تأیید کرد
"الان نشونت میدم !"Emilia
۳۰.۴k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.